"James😐"

315 51 7
                                    


زین برای دویستمین بار در زد ، اما هیچ کس جوابی نداد ، هیچ صدایی از اون تو نمیومد ، قلبش تند تند میزد ، به هری گفته بود که نباید اعتماد کنه ، شت اگه اون پسره ی فاکی بلایی سر هری آورده بود چی؟ خوب اگه همچین اتفاقی افتاده باشه ، زین زنده موندن اون پسر فاکی رو تضمین نمیکنه...

میخواست دوباره در بزنه که صداهایی از داخل خونه شنید ، گوشش رو به در چسبوند تا بتونه بهتر بشنوه...

ه _ آخ آخ لووویییی پاشو برو درو وا کن من کمرم درد می‌کنه...

چشمای زین گرد شد ، چی ؟ کمرش درد می‌کنه ؟ فاک ، ینی چی؟ مگه اونا دیشب چی کار کردن؟ همون موقع صدای لویی اومد که با صدایی دورگه شده گفت :

لو _ فاک هری ، من دیشب نخوابیدم ، خودت میدونی چرا...

و بعدش صدای خنده ی هری اومد ، زین داشت این پشت دیوونه میشد ، شت ، هیچ وقت هری رو نمیبخشه که بهش دروغ گفته ، اونم نه یه دونه ،دو تا!!!...

اولین دروغ این بود که هری همیشه میگه من گی نیستم و دومیش این بود گفت لویی یه دوست معمولیه ، ینی همه ی دوستای معمولی همو به فاک میدن؟؟...

زین دیگه نمیتونست تحمل کنه ، نفس عمیقی کشید و دو تا مشت محکم به در زد که باعث شد صدای بدی توی خونه بپیچه‌...

هری روی مبل نیم خیز شد و آه خفیفی کشید و به صد جد و آباد لویی فحش داد ، لویی مثل خون‌آشام ها با چشمایی به رنگ خون به هری زل زده بود...

قیافه هاشون واقن دیدنی بود ، هری با دیدن لویی خندش گرفت و لویی هم با دیدن هری...

ه _ تو که نشستی چرا نمیری درو وا کنی؟

لویی عاجزانه گفت :

لو _ سعی کردم ولی نزدیک بود با صورت بخورم زمین ، همش تقصیر این تخت فاکیه...

هری با خستگی خندید و پاهاش رو از روی مبل روی زمین گذاشت ، باسن و کمر و کلا ستون فقراتش در حال شکستن بود...

دستش رو دو طرفش روی مبل گذاشت و با کلی آخ و اوخ تونست سر پا وایسه ، با دست چپش کمرش رو گرفت و مثل پنگوئن ، به سمت در رفت...

لویی با دیدن طرز راه رفتن هری بلند خندید...

ل _انگار دیشب که من خواب بودم یکی به فاکت داده هری 😂

هری انگشت فاکش رو سمتش نشون داد...

ه _ آره اگه مبل رو پارتنر حساب کنیم ، دیشب مبل بد جوری به فاکم داد...

و ما این ور زینی رو داریم که حرفای آخر هری رو نشنید و با عصبانیت به در میکوبید تا زود تر در باز شه و بره اون پسر کصکشو خفه کنه...

هری در رو باز کرد و به زین وحشی خیره شد...

ه _ چیه زین ، چرا مثل گاو میش شدی؟

AloneWhere stories live. Discover now