"تاوان"

80 15 11
                                    

تیلور:

بی هدف قدم زدن توی خیابون خلوت و تاریک یعنی به آخر خط رسیدی و هیچ امیدی برای آینده نداری

فقط منتظر مرگی بی دردی!

تنها بودن توی سیاهی شب ترسناکه اما نه تا زمانی که تو روزها هم تنها باشی

همدم واقعیت بشه بالش زیر سرت که روش اشک میریزی و باهاش حرف میزنی

درسته عکس العملی نشون نمیده ولی از ناله های تکراریت هم خسته نمیشه،

این انسانیه که به پوچی رسیده و راهی برای برگشت و فرار نداره!

نمیدونستم کجا میرم فقط آرزوهام رو یکی یکی میکشتم چرا که مسیری برای رسیدن بهشون پیدا نمیکردم،

حالا میدونم که سرنوشتت ممکنه توی یک شب تغییر کنه و دختر مهربون تبدیل به بیمار مبتلا به ایدز بشه!

روزی که دبیرمون خواسته بود تا درباره این بیماری تحقیق کنیم همچین حسی نداشتم چرا که جزوی از اون انسان ها نبودم.

راه طولانی ای بود و حالا من روبروی در خونه ای ایستادم که مریض داخلش زندگیم رو نابود کرد

آرزوهای رنگارنگم رو به خاک سپرد و آیندم رو تباه کرد و خودش روی تختخواب گرمش خوابیده!

از انگشتی که از سرما سرخ شده بود کمک گرفتم و کلید زنگ رو فشار دادم

اهمیتی نداشت ساعت چنده و هوا سرده

اون باید تاوان رویاهای دود شدم رو بده

ببینم میتونه با پول قلب شکستم رو ترمیم کنه یا قلب خوش هم بشکنه!

برای بار دوم کارم رو تکرار کردم و در بازشد

همون زن مهربون و مادر قاتل خوشبختیم بود ولی لبخندی که روی چهره خستش نقش بسته بود آتیشم میزد

انگار به چهره رنگ پریده و شکستم میخندید؛

کلارا_«تی عزیزم..کمکی از دستم بر میاد؟!»

انگار تازه چهرم رو تشخیص داد اما مهم نیست از امروز به بعد اگه بخواد هم نمیتونه فراموشم کنه!

_«من عزیز هیچکس نیستم!...با اون پسر لعنتیت کار دارم»

لبخند آزاردهندش ناپدید شد و فاصله بین ابروهای پرپشتش کم شد،

کلارا_«این خارج از ادبه...با کیگان چیکار داری؟!»

_«ادب؟!...کاری که پسر تو کرده خارج از انسانیته!»

کلارا_«متوجه نمیشم!»

انگار درجه صبرم هر لحظه کمتر میشد

من هیچوقت روی کسی صدام رو بلند نکردم و فرقی نمی کرد طرف مقابلم کی باشه اما الان..

من این آدم جدید رو نمیشناسم!

"Girls Life"Where stories live. Discover now