▪سل:
من با یه چمدون بزرگ پر از وسیله به اینجا نیومدم که بخوام با اون به خونه برگردم،
اما لباسهایی که پرورشگاه برام تهیه کرده بود رو داخل کیف بزرگ سرمه ای رنگ ریختم تا از این به بعد مدیون کسی نباشم مخصوصا مردی که این همه سال مانع با هم بودن من و مادرم شده!
جالبه که دارم کسی رو مقصر میدونم که هیچ دخلی تو این ماجرا نداشته
ریشه همه اینها بی رحمی مادریه که فقط به منافع خودش اهمیت میده؛
مندی_«آماده ای؟!»
_«من چند ساله آماده ام که تو بیای و منو با خودت ببری»
مندی_«بازم برگشتیم به پله اول..من چندبار توضیح دادم که میخوام در امان باشی و الان بین دو راهی گیر کردم...»
_«باشه تو نمیخوای من معتاد بشم اما کاش میگفتی دلیلش دلتنگیه!»
مندی_«من نمیتونم چیزی که نیست و به زبون بیارم...به این زندگی عادت کردم»
_«اما من برای زندگی با مادره خودم حریص تر شدم!»
مندی_«پس پایان این قصه پای خودت»
_«جالبه که همیشه همه سرانجام ها پای خودمه!...قبل از رفتن میخوام با دوستام خدافظی کنم»
مندی_«زیاد طولش نده»
مکان ها خاطرات زیادی برات میسازند و انسان ها دلیلی برای رقم خوردن این خاطراتند؛
گاهی اونقدر شیرینند که لبخند و شادی رو با خودشون همراه میکنند، تو بدترین شرایط هم باعث تسکین حالت میشن
گاهی هم تلخ و غیر قابل تحمل که فکر کردن بهشون سخته!
بعضی اوقات دلت راضی به ترک اون مکان نمیشه با اینکه چندین سال انتظار میکشیدی تا زمانش فرا برسه،
حالا این منم که روی تختی که تا چند روز پیش صاحبش بودم نشستم و خاطرات رو مرور میکنم
لحظات تلخ و شیرینی که توی این اتاق رقم خورد
با دخترهایی آشنا شدم که ظاهرا دوست هستن اما از خواهر هم عزیز ترند
تو این مدت طولانی با خنده هام لبخند زدند و با گریه هام صورت اونها هم خیس شد!
طولی نکشید که در سفید رنگ اتاق باز شد، با ورودشون لبخند پهنی بهشون زدم
_«خسته نباشید»
کارا_«نیستیم..تو چرا هنوز اینجایی؟!... کاش مستقیم رفته بودم خونه!»
آری_«یکم داری تند میری»
اشلی_«ادامه بده»
_«وات د هل؟..شما ها چه مرگتونه؟»
کارا_«منم همین سوالو ازت دارم! میفهمی داری چه غلطی میکنی؟! نکته فکر کردی الان وارد خونه ای میشی که صمیمیت توش اوج میزنه؟شبا رو تخت نرمت میخوابی و ماذر مهربونت برات قصه میگه!..نه دارلینگ قراره از این بدتر بشه»
BINABASA MO ANG
"Girls Life"
FanfictionBecause you're a Girl! دخترها انسان های محدودی هستند محدود برای خندیدن محدود برای شب گردی محدود برای لباس پوشیدن و محدود برای عاشق شدن! اینها به اضافه زیبایی صورت و اندام یک دختر رو میسازه و همه چیز از بیرون زیبا و پرستیدنی است تا زمانی که درونش را...
