▪کیگان:
بعضی اوقات از خودت متنفری
از احساساتت،رفتارت،سوالات بی جوابت و زندگی فلاکت باری که بیخیالت نمیشه!
و همه چیز برای بار هزارم به عقب بر میگرده
گذشته ای که بعد از اون ثانیه ها تکراری و خسته کننده شد
لحظات با مست کردن،سیگار کشیدن و اعتیاد گذشت!لبخندها در برابر پوزخند های پر غرور شکست خورد و عواطف داخل صندوقچه ای که کلید مشخصی نداره حبس شد!
حال و اتفاقات امروز ناشی از صورتی بی نقصه اون درست مثل شیطانی در نقش فرشته بود
حرفی نمیزد ولی اونقدر زیبا بود که چشمهاش مانع شنیدن بشه
لبخند میزد و گودال عمیق روی صورتش چاشنی لبهای سرخش میشدبرای اولین و آخرین بار لذت بردن از یک رابطه رو تجربه کردم،تجربه ای که ماندگار شد و دو نفر رو قربانی کرد،
من از اون دختر فرشته صفت یک هدیه ماندگار گرفتم و تولدم شد آخرین شب شادی و این هدیه ارزشمند رو با یک دختر مظلوم و بی گناه سهیم شدم!
کلارا_«باورم نمیشه...این واقعا تویی؟! چطور تونستی؟!...»
مادر فداکار من هنوز از اطرافش آگاهی کامل نداره؛
نمیدونه با چه انسان هایی کجا زندگی میکنه، در این سیاره هیچکس به فرد مقابلش اهمیت نمیده!_«این دقیقا همون بلاییه که اون دختر لعنتی چند سال قبل سر من آورد»
چشمهاش مملو از ناباوری بود
انگار دیگه شناختی از من نداشت درست مثل خودم...کاش یه نفر پیدا بشه این موجود جدید رو باهام آشنا کنه!
کلارا_«این هیچ ربطی به این دختر یتیم نداره»
_«اون هم مثل بقیست...همه شبیه به همیم»
ظاهرمون متفاوته در حالی که افکار شبیه به یکدیگره!
_«تو چرا نگرانی؟!...اونم باید مثل من و هزاران نفر دیگه با این بیماری کنار بیاد چون سرنوشتش اینه»
کلارا_«این سرنوشتی نیست که خودش میخواست بلکه تو این رو بهش تلقین کردی...یه دختر نمیتونه به راحتی این موضوع رو هضم کنه!»
_«اهمیتی نداره»
با دست ظریفش سیلی ای روی صورتم کاشت
با چشمانی سرشار از تعجب و حیرت بهش خیره شدم و باورش برام سخت بود چرا که اون هیچوقت دست روی من بلند نکرده بودکلارا_«این بدهی من به اون دختر بود!»
▪کارا:
مطمئنا امروز یکی از مسخره ترین ها میشه!
VOCÊ ESTÁ LENDO
"Girls Life"
FanficBecause you're a Girl! دخترها انسان های محدودی هستند محدود برای خندیدن محدود برای شب گردی محدود برای لباس پوشیدن و محدود برای عاشق شدن! اینها به اضافه زیبایی صورت و اندام یک دختر رو میسازه و همه چیز از بیرون زیبا و پرستیدنی است تا زمانی که درونش را...