تو برخی فف ها دیده شده:
... در ادامه ی اون داستانی که گفتم حساب جا و مکان از دستشون درمیره، یه عده هستن که توصیفاتشون از یک چیز مشخص تو طول فف هی عوض میشه.
مثلا:
" با پیژامه ی ده ایکس لارژ و اورسایزم رفتم تو رخت خواب و حسابی ریلکس کردم."
* فردای اون شب:
از خواب بیدار شدم رفتم و سر میز نشستم، دامن کوتاه چین چینیم داشت میرفت بالا و او خدای من این یه فاجعست. :|
چگونه اینگونه؟
یا :
" وارد اتاقم شدم. خیلیم بد نیست اما هیچ پنجره ای نداره و این یکم دلگیرش میکنه. باید باهاش کنار بیام."
*صبح روز بعد: با خوردن نور خورشید تو چشمام از خواب بیدار شدم.*
خورشید انقد ارادت داره به دوستمون که نورش از دیوار سیمانی هم میگذره.
یا:
موهای کوتاهمو بین دستام کشیدم.
*فرداش که میخواد بره مهمونی:* " فرهای بلندم شونمو پوشونده بود و خیلی خوب به نظر میومد."
باشه :|
YOU ARE READING
cliché
HumorJust some clichés. ¯\_(ツ)_/¯ کلیشه های رایج ، قابل پیش بینی و گاهاً دوست داشتنیِ دور و برمون/ برتون/ برشون
