fake true love

607 126 44
                                        

در برخی فف ها دیده شده:

روزی روزگاری باتمکی بود کوچک و تاینی که داشت تو سوپرمارکت یا هر جای دیگه ای راه میرفت و دل همه رو با خودش میبرد.

در آن سوی صحنه یک تاپ خشن عوضیه سادیسمی و تشنه عشق و محبت داره راه میره. همونی که احساساتش یخیه و هیچی به هیچ جاش نیست و اینا کههههه،

ناگهان از شدت کیوتیه باتم برفک های احساسیش آب میشن و به جرقه های عشقی تبدیل میشن.

بله تاپ ما صد دل نه یک دل عاشق میشه.

ولی باید چیکار کنه با این دل عاشق و غم دوری یار؟
آیا میتونه بره و بهش پیشنهاد ازدواج بده؟ خیر.
آیا میتونه بره و مثل یه آدم عادی باهاش سر صحبت رو باز کنه؟ خیر‌.
آیا می‌تونه احساساتش رو درست بروز بده؟ خیر.
آیا باید چیکار کنه؟ خیر. :|

پس باید چیکار کنه؟ آفرین، گروگان گیری :

باتم رو که مثل یک پاپی کیوت که داره دست و پا میزنه بصورت خیلی حرفه ای میزنه زیر بغلش و به سمت آشیانه عشقشون حرکت میکنه.
به قدری حرفه ای که اینترپول و سی آی ای و همه خوبای امنیت سالها دنبال باتم میگردن اما پیداش نمیکنن. متاسفانه.

در همون حال که یک گروه فوق حرفه ای از انواع پلیس ها جمع شدن تا ایشون رو پیدا کنن , تاپ داره اتاق خواب خیلی لوکس و مجهز باتم رو بهش نشون میده‌.
[ آیا او خبر داشته که قراره عاشق همچین کسی بشه که لباس های سایزشم خریده و گذاشته تو کمدش؟ خیر. تاپ فقط حامل یک کلیشه پانصد کیلویی می‌باشد.] 

- خب این اتاق توئه اینم حموم و دستشویی و ویوی صحرا و کوه و جنگل و دریا. لذت ببر ازش و سعی نکن فرار کنی چون ده تا دایناسور دور خونه دارن پرواز میکنن. اه راستی واسه شام میای پایین مفهومه؟
( آدمو یاد دیو و دلبر و دوران طفولیت میندازین لنتیا)
+ ب..بله مفهومه.

*وقت شام*
- خب تو باید به صورت 24/7 کنار من باشی و از جات جم نخوری و گرون ترین لباسایی که موجودن رو بپوشی. چون من یه آدم خیلی پولدار و خفنم.
مطمئنا تا حالا تو عمرت یکیشون رو از نزدیک ندیدی اما باید بگم کمدت مثل یه بوتیک شنل میمونه پس دهنتو ببند و اونا رو بپوش.
+ چرا گه میخوری گروگان گیر من خودم دختر یه میلیاردم. 
* تاپ به مدفوع انسانی تبدیل شده و صحنه را ترک میکند.*

*تو پارتی*
تاپ : هییییی بچه ها این همسر آینده منه از تو بقالی سر کوچه پیداش کردم.

باتم: یادمه گفتی بهم هیچ حسی نداری و بخاطر هیچ و پوچ زندانیم کردی.

تاپ: اره ولی باید جلو دوستام و خانوادم تظاهر کنی دوست دختر / پسر منی و نقش عاشقا رو بازی کنی.
من دیگه خسته شدم از بس بهم گفتن بی عاطفه و می‌خوام تظاهر کنم خوب شدم.
باتم : اوه :|

چه دلیل موجهی واقعا.

و پنجاه چپتر بعد اینا دارن به ارگاسم روحی و روانی میرسن و بهم میگن چقد همو دوست دارن.

آخرشم همیشه با هم ازدواج میکنن و تا ابد به خوبی و خوشی زندگی میکنن.
تامام. ✓


clichéDonde viven las historias. Descúbrelo ahora