در برخی فف ها دیده شده:
پسرهای بدی که میرن دانشگاه و دبیرستان. درواقع نمیرن. ینی میرن ولی نمیرن.
یکم پیچیدست. اکثر کلاساشون رو نمیرن و اهمیتی به درس نمیدن.
اما وقتی که شخصیت باتم وارد داستان میشه اینا هرروز میرن علم آموزی کنن تا فقط اونو ببینن.
سو کیوت سو رومانتیک *-* ( :|)اما یه مشکلی هست.
باتم ما همیشه دیر میرسه سر کلاس و هنوزم چشم دیدن بدبوی ما رو نداره. از قضا تنها صندلی خالی موجود رو کل کره ی زمین هم، همونیه که کنار پسرست.
تمام استادیوم ها اونروز بازی توشون برگزار میشه و پرن. سالنای سینما از هر روز شلوغ تره و ظرفیت اتوبوس های بین شهری کاملا تکمیله.
پس تنها چاره اینه که پیش پسره بشینه.
اینم اضافه کنم که اکثر مواقع با یه نیشخند کشنده لم داده رو صندلیش و داره به دختره نگاه میکنه.از اونجایی که همچین چیزی تو حالت عادی خیلی کم دیده شده، میشه گفت:
یا دانش آموزا صندلی های کلاس رو میدزدن , یا پسره یه سری آدم عادی رو نشونده رو بقیه صندلی ها که دختره مجبور بشه کنارش بشینه.
یا چیزای دیگه که تو تخیل نویسنده گنجونده شده و ما نمیفهمیمش :|

KAMU SEDANG MEMBACA
cliché
HumorJust some clichés. ¯\_(ツ)_/¯ کلیشه های رایج ، قابل پیش بینی و گاهاً دوست داشتنیِ دور و برمون/ برتون/ برشون