خب خب دوستان عزیز برعکس چیزی که بنظر میاد این یه اعلامیه نیست و من کاملا ویرجین و دست نخورده هستم. هرچند ادمین اصلی در حال دنبال کردن ویارشه و از زندگی 69 قلو زاییده. ( معرفی میکنم ، دستیار شماره یکم ، کسی که اگه کتک هاش نبود من الان اینجا نبودم، عباس یا همون امبرین.☝🏼)
جونم براتون بگه که بذارید بپرم سر حامله اصلی...
توی بسیاری از فف ها و فیلم ها دیده شده که :
باتم و تاپ به شدت لاولی داولی هستن و روزی از روزها تاپ خیلی هورنی وارد صحنه میشه و بروسلی وار میپره روی سر باتم. باتم هم که همیشه از خدا خواسته با یه پنتی ویکتوریا سیکرت و یه فنتسی برا منتظر تاپه که بیاد و به اصطلاح explore کنه ایشونو خلاصه که جونم برای دل تنگتون بگه که پس از ناله های بسیار و کبود کردن گردن و قسمت های دیگری از بدن، نوبت به دخول میرسه. اینجاست که تاپ ۹۹٪ مواقع عین یه سنجاب فراموش کار دنبال کاندوم و لوب میگرده که ناگهان در یک حرکت مچ دستش توسط باتم گرفته میشه و باتم با کیوت ، هورنی و کینکی ترین حالت ممکن زمزمه میکنه: "نه...میخوام حست کنم!"
پیام بازرگانی* کاندوم های میکلآنژی رسید.*
Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.
یه فف بیارید که یک بار توی صحنه اسماتش این جمله آورده نشده باشه و من قول میدم برای همتون بلیط کنسرت بی تی اس بگیرم.
خلاصه که پس از این بی دقتی معصومانه از سوی طرفین صبح روز بعد تاپ بلند میشه تا مثل یه پارتنر ساپورتیو برای باتم عزیز داستانمون پنکیک درست کنه. (تنوع دادن توی نوع غذا در اینجور صحنه ها کلا پیگرد قانونی دارد)
بعد باتم تو سوییشرت سه سایز بزرگتر تاپ گرامی با یه کمردرد شدید از خواب بیدار میشه و حدس بزنید چی؟ اره، میره طبقه پایین تو اشپزخونه و تاپ رو از پشت بغل میکنه. هیچ خبریم از شونه کردن مو و یا اعمالی که ما انجام میدیم وقتی از خواب بیدار میشیم (که جایز نیست بیان شه اصن)نیست.
بعد ناگهان بوی پنکیک و نوتلا زیر دماغش میخوره و بله حق با شماست حالش بهم میخوره. چرا؟چون باتم کوچولوی داستانمون got knocked up و حاملس. بعد یجوری متعجب و پریشان میشه انگار که تو فصل گرده افشانی و به صورت ناخواسته حامله شده. خب خودت گفتی میخوام حست کنم. (تولید مثل با کسی شوخی نداره عزیزان، اگه لوس بازی در بیارید باید پای لرز اون + تو بیبی چک هم بشینید.)
حالا اینجا داستان میتونه سه مدل روندو پیش بگیره:
سناریو ۱: باتم گریون و خجالتی میاد پیش تاپ بهش میگه حاملس و تاپ دچار پنیک اتک میشه و یه به دیکم غلیظ میگه و باتم و بچشو برای ۱۵ سال تنها میذاره ولی بعد تصمیم میگیره که اوه خدای من چه شتی خوردم من باتمو دوست داشتم فقط ۱۵ سال فاکی نیاز داشتم تا به این باور برسم و برمیگرده که اون موقع احتمالا باتم با یکی دیگه ست و مثلت، مربع و یا حتی دایره روابط شروع میشه.
سناریو۲: باتم خیلی خجالتی میاد بیرون و به تاپ میگه که حامله س و تاپ یهو عین فنر بالا و پایین میپره و بچه رو انگار نانچیکو تو شکم باتم تکون میده و بقیع روز به انتخاب اسم و پارتنر کودک بیچاره میگذره. اما بعدش به دلایلی بچه سقط میشه و آره رابطه تاپ و باتم به فاک میره بدون درد و خونریزی (البته اگه خونریزی ناشی از سقطو فاکتور بگیریم)
سناریو ۳: باتم این فکت که حامله ست رو پنهون میکنه و منتظر یه فرصت مناسب میشه تا به تاپ بگه اماااا لاور مخفی تاپ که یک دل نه صد دل عاشقشه پلنی میچینه که یه جوری بنظر بیاد که باتم بچی بیش نیست و درحال بلوجاب دادن به کل شهر به صورت ۲۴/۷ هست در نتیجه تاپ یهو میزنه به سرش و رابطه رو به فاک میده و باتم مظلومم هیچ شتی راجب اینکه حامله ست نمیگه و اینجاست که یه جوری پای پلیس و مافیا و جد دو طرف میاد وسط داستان که چطوریشو دیگه باید از نویسنده بپرسید. ولی نگران نباشید یه جوری ربطش میدن که اسمتون هم یادتون میره چه برسه اون ماجرا.
خلاصه که عَز یو کَن سی هر سه تا سناریو به شکل فاکی ای فاکد آپه نتیجه اخلاقی:حس کردنتونو بذارید در کوزه آبشو بخورید، مرسی*-*
تا بولشتی دیگر بدرود. - امبرین
( منم هستما، یه وقت فک نکنید چون 69 زاییدم تواناییم کم شده.)