در برخی فن فیک ها دیده شده : (خدایی در خیلیاش دیده شده فقط نخواستم شکل عنوان بهم بخوره :) )
یک دختر / پسر که با دلایل کاملاااا منطقی و عادی مثل : دزدیده شدن فروخته شدن تلاش برای کار کردن معتاد بودن زیبا بودن یا هر چیز دیگه ای ، در حال کار کردن به عنوان روسپی یا استریپر هستن.
از این فکت که هرجا قانون خاص خودشو داره و نمیشه هرکس هرکاری خواست بکنه و اینکه طرف یا خیلی سرکش و شجاعه یا برعکس ، خیلی خجالتی و ترسوئه که بگذریم ، میرسیم به مقوله جذاب کلیشه تو اینجور موضوعات.
اکثرا روز اول کاریشون با اکراه و شنیدن مزخرفات دوستاشون درباره پیرمرد های چاق و هوس باز شروع میشه و تا لحظه ای که میخوان برن پیش به اصطلاح "مشتری"شون ادامه داره. - اون یه وحشی هورنی بود. - هیچ عاطفه ای نداشت. - خیلی بدجنس بود. - بو میداد. - همسن عموقناد بود.
در همین حین که جملاتی ازین قبیل دارن تو ذهن عزیز دلمون میچرخن و اون توقع داره یکی در مقیاس و اندازه بابانوئل ببینه، تق تق در میزنه و .... بلهههه صدای بم و مردونه ای میگه بیا داخل....
( من ده ثانیه سکوت میکنم تا بتونم ادامه بدم. میخوام بینش چندتا فکت بگم چشم و گوشمون باز بشه.
- آیا میدانستید بجز مردای پیر و عوضی ، زوج ها و بانوان هم از مشتریان کارگران جنسی هستند؟
- آیا میدانستید که اون پیرمردای هوس باز معمولا دست به رزرو استریپر ها که جزو اشخاص اختصاصی و خاص بارها محسوب میشن نمیزنن و سعی میکنن بودجه شونو حفظ کنن آخر عمری؟
- آیا میدانستید اکثر اوقات اون فرد جوانی که توی اون اتاق منتظره صرفا برای قاچاق اسلحه و موارد اضطراری و خطرناک و مرموز نیومده و شاید اومده تا یکم حال و هواش عوض بشه؟
- آیا میدانستید دست ما دوتا شکسته و هنوز داریم به فکتایی فکر میکنیم که در اختیارتون بذاریم تا به قوه الهی به راه راست هدایت بشید؟ )
... دختر یا پسر مظلوم و تازه کار داستان با دستانی لرزان و قبلی که داره تو گردنش میتپه درو باز میکنه و وقتی میبینه بجای بابانوئل ، پرنس چارمینگ تو اتاق منتظرشه میفهمه که تو یه فن فیک کلیشه ای گیر افتاده و ترسش صد برابر میشه :)))
از اینجا به بعد ممکنه اتفاقات خاص و غیرمنتظره هم بیفته ولی یک چیزی همیشه ثابته و اونم عاشق شدن این دوتاست.
علاوه بر این نکته، یه چیز دیگه هم هست که اونم اینه : تاپ ماجرا همیشه خدا یه آدم سرد و مرموز با تیپ مشکیه که سیگار میکشه و الکلیه. و یه جوری توی راهروهای کلاب راه میره انگار ارث باباشه ؛ بماند که در ۷۵٪ فن فیک ها و داستان ها واقعا هم ارث باباشه و همه با گفتن ارباب جوان مثل این دراماهای چینی به صورت قائم خم و راست میشن جلوش.
اینجوری :
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
( اون خط سومی که مشاهده میکنید هم بله ، دیکه. هاردم هست. )
از تمام این ها که بگذریم میرسیم به عادت شریف و حسنه من یعنی : سناریو ارائه دادن ಠ ͜ʖ ಠ
از شانس شما اینجا فقط یه نوع سناریو وجود داره و اونم اینه که باتم داستان چه خجالتی چه وحشی مورد تعرض قرار میگیره. انگار که مغز تاپ با دیدن ایشون از کار میفته و نمیفهمه چیکار کرده. چرا ؟ چون بلافاصله بعدش ، اون نیمچه عذاب وجدان تاپ مثل چراغ روشن میشه. البته اینجا علاوه بر عذاب وجدان یکم محرک جنسی هم لازمه که برنامه خراب نشه.
و تنها خداوند عزوجل میداند که تاپ چطور فردای اون روز شماره تلفن ، آدرس خونه ، آدرس محل کار ، نام اولیا ، ننه بزرگ ، بابا بزرگ ، درصورت امکان رنگ لباس زیر ، یک عدد تخم مرغ جهت چسبیدن مواد بهم ، ۵۰۰ گرم کره و .... اممم من باز زدم جاده خاکی ... خب کجا بودم؟! آها بله اینکه چطور اینارو در نصف روز پیدا میکنه و زندگی اون معصومِ زیبا رو لیست میکنه و مشتی بر دهان سازمان سیا میکوبه.
و در نهایت از تازه کار گرامی میخواد که بره و باهاش زندگی کنه. 🤝 و تا ابد 🤝 با خوبی و خوشی 🤝 زیر سایه سایمن کاول 🤝 بهش عشق بورزه. 🤝 ( SIMON SAYS 우린 REAL VIBE KILLERRRR )
خلاصه که یعنی اگر همون بار اول عشق در یک نگاه اتفاق نیفته ، یا پسره نقشه شومی براش نکشه ، یا اون عزیز عاشق پسره نشه ، بالآخره بعد از چندین شب بودن با طرف یا دیدن صورت زیباش تو خواب دیگه ۱۰۰٪ عاشق هم میشن و تمام موانع دنیا به احترام عشق آسمانی این دوتا کونشونو میبرن یجا دیگه.
_______________________________________ اون ۱۰٪ گشادیم بودا؟ اونم با کمک دکتر رفع شده و کپکام رو با کاردک جمع کرد :) Let's appreciate her