Highschool romance

390 78 46
                                    

خب با سلامی دوباره , درود.
باید خدمتتون اعلام کنم که نویسنده اصلی کلیشه از یک بیماری خیلی بد رنج میبره ... و اونم چیزی نیست جز گشادی ماتحتش!
جونم براتون بگه که حدودا یک ماهه من دارم دهنش و ماتحتش رو سرویس میکنم که آپدیت کنه و آخرشم خودم مجبور شدم بار دیگه درخدمت شما اوگوج موگوج های عزیز باشم. D:
خب بیاید با سر بریم تو اصل مطلب
.
.
.
.
.
در بسیاری از فف ها / سریال ها / حتی رمان ها دیده شده :
که باتم داستان روزی از روز ها تو مدرسه باحالش در حال راه رفتنه که یهو تو شلوارش احساس ناراحتی میکنه و چه کنم چه نکنم راه میندازه و سپس به این نتیجه میرسه که: " اوه مای گاد! من همین الان باید تاپمو پیدا کنم چون نمیتونم تا وقتی برسم خونه بچ بازیامو کنترل کنم."
و به هزار بدبختی تاپ بالاخره پیدا میشه.
(این اتفاق ۹۰ درصد مواقع در نزدیکی دستشویی و راهرو میوفته چرا که باتم تاپو خیلی بروسلی وار میکشه کنار و سخت شروع به بوسیدنش میکنه...).
*سرفه*  پرانتز طولانی ای بود!

پس از این PDA* خیلی جذاب باتم با یه چهره مظلوم به تاپ نگاه میکنه و با هر روشی ممکنه تحریکش میکنه.
و همونطور که در جریان هستید توی رومنس ها کلا و اصولا سست عنصر تر از تاپ جماعت وجود نداره.
خصوصا اگر فیک یا داستان امگاورس باشه که خب دوستان تبریک میگم شما ممکنه حتی یه اسمات تو اماکن عمومی رو از نویسنده هدیه بگیرید.
چرا که میزان سست عنصری تاپ ها توی این نوع فیک و داستان ها مثال زدنیه!
خلاصه که باتم تاپ رو همراه با خودش میکشه و میبره..... حدس میزنید کجا میرن؟
درسته اون وسط حتما و قطعا یه کلاس خالی یا یه توالت همیشه خالی پیدا میشه که تاپ و باتم به عملیاتشون بپردازن.
چون اینجاست که من دوست دارم دو سناریو رو بیان کنم.
( would love to propose ideas -_-)

سناریو شماره ۱: تاپ دانش آموز سال بالایی یا سال پایینی باتمه و خدا میدونه چطور یه کلاس خلوت و خالی گیر آوردن که برن اون تو و کارشونو انجام بدن و اشتباه نکنید نه همیشه داخل استوری لاین های دبیرستانی این کلاس نقش خیلی مهمی رو بازی میکنه چرا که احتمالا علاوه بر هورنی شدن باتم ، تاپ داشته اون وسط با یکی دیگ لاس میزده و باتم میخواد بهش یادآوری کنه متعلق به کیه.

گاها همینقدر وسیع ، دلباز ، ویو ۳۶۰° ای ، با تهویه هوای مطبوع

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

گاها همینقدر وسیع ، دلباز ، ویو ۳۶۰° ای ، با تهویه هوای مطبوع.

سناریو شماره۲: تاپ یکی از معلماست و همونطور که میدونید رابطه دانش آموز و معلم معنای واقعی کلیشه و خطر است ===>منبع: لغت نامه دهخدا

خلاصه که بله از اونجا که باتم نمیتونه خیلی اوپن احساساتشو به تاپ بیان کنه و PDA* داشته باشه خیلی دلتنگ تاپ شده و تاپ از قدرتش به عنوان یک معلم استفاده کرده و یه کلاس خالی گیر میاره :

خلاصه که بله از اونجا که باتم نمیتونه خیلی اوپن احساساتشو به تاپ بیان کنه و PDA* داشته باشه خیلی دلتنگ تاپ شده و تاپ از قدرتش به عنوان یک معلم استفاده کرده و یه کلاس خالی گیر میاره :

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اکثر مواقع باید به همین چهار دیواری راضی باشن ، بندگان خدا.

*PDA:Public Display of Affection:ابراز احساسات در اماکن عمومی

.... از هر چه بگذریم سخن لو رفتن اینجور روابط خوش تر است. احتمالا  یجور کینکه که شما تو مکان عمومی سکس داشته باشی و مثل بید بلرزی. چون ممکنه یه نفر سر برسه و شما رو تو اون وضعیت ببینه.
تجربه نداشتم ولی با توجه به تحقیقات حسنه ای که به عمل آوردم باید یه احساسی مثل نوشتن مشق وقتی معلم داره جمعشون میکنه داشته باشه ...

حقیقتا امیدوار بودم معلمای ماهم تمایل داشتن از این قدرت استفاده کنن تا حداقل برای ۱۵ الی ۲۰ دقیقه ریخت و قیافه نحسشونو نبینیم (البته الان به لطف این ویروس گرامی تقدیس شدیم)
ولی خب متاسفانه همه از دم استریت و مدرسه پر از داف.
و فرزندانم همونطور که میدونید اونا عاشق 10 اینچ کس دیگه ای هستن نه 10- اینچ ما :")

خلاصه که بیاید و نویسنده اصلی رو جمع کنید کپک زده اینجارو بو گند برداشته.

" من باسن خودمو در راه هدایت نویسنده‌ اصلی مورد عنایت قرار دادم ... این نوبت شماست که باسن او را مورد عنایت قرار دهید."
خداوکیلی این بهتر از جهش تولید نیست؟ البته اگه منظور تولید مثل باشه من مشکلی ندارم.
عنی وی دوستون دارم ... دوسم داشته باشین :") 
تا بولشتی دیگر بدرود *-*
- اِمبرین

نویسنده اصلی صحبت میکنه :0
واقعا از امی ممنونم که مدت زیادیه پیوی منو نموده و هرروز به نوعی بهم یادآور میشه که آپ کنم.
ازونجایی که من دارم 69 قلو هامو بزرگ میکنم ، کلیشه رو برای امی به ارث گذاشتم و با یه لبخند افتخار آمییییز ،  خودمم به جمع خواننده ها اضافه شدم.  :/   اگر این 69 تا بچه یکمی سر و سامون بگیرن احتمالا باز برم تو جمع نویسنده‌ ها. 🤔
حالا اینا مهم نیس ، بیاید زحمات امی رو ارج بنهیم.*-*

clichéWhere stories live. Discover now