دختر سرخپوش، از زین بیجون بالاخره آدرس رو با بدبختی بیرون کشید و با ماشین کلاسیکش اون رو به خونش رسوند.
پالتوی مشکیش رو از وقتی که از کلاب بیرون زدن تنش کرد و همون موقعی که سنگینی وزن زین، روی شونههاش بود، کفشهای پاشنه بلندش رو درآورد و نفهمید که کجای اون کوچه تاریک پرتش کرد.
روی زمین یخزده قدم میزد و پاهاش کاملا بیحس شده بودن.
اما پسرک بیحالی که داشت با بیهوشی میجنگید و از طرفی دستهاش بسته بودن، دختر رو مجاب کرد که اون رو به خونش برسونه."خب اون دلیلهای خودش رو داره."
زین شروع به حرف زدن کرد.
تلاش برای مجاب کردن روح پژمرده و زخمی خودش و دخترک غریبهای که نگاهش میکرد.
صدای آرومش هم هنوز اون زیبایی قدیمی رو داشت."که با من حرف نزنه."
حس میکرد الان که روی تختش دراز کشیده و پتو تا روی سینش بالا اومده و پنجره تا آخر باز نیست، حالا که مرهم رو دیده و بیشتر زخمی شده،
حالا که بعد مدتها کسی کنارشه،
میتونه صحبت کنه."ولی اون هیچ اهمیتی به من نمیده،
نمیدونه من چی میخوام،
نمیفهمه من چی میخوام.
واسش مهم نیست."دخترک غریبه، روی تنها صندلی اون خونه نشسته بود و هیچ شباهتی به اوایل شب نداشت.
شلخته و درمونده نشسته بود و زل زده بود به پشت پسری که خیره مونده بود به دیوار روبروش."و من، هیچوقت نخواستم که دلیلش رو بفهمم، چون مغزم نمیتونه درکش کنه.
پس من تنها، از زندگیم یه دروغ ساختم تا از واقعیتها فرار کنم.
چون میدونی،
اون.. ولش کن."شرقی غمگین نگفت که تصویر تار و مبهم از مرد مو قهوهای و عضلانی روی دیوارش نقش بست و دید که هنوزم گوشه چشمهاش موقع خندیدن چروک میشه.
دید و زیر لب گفت که اون تویی.
اون تویی که صداش رو هنوزم توی این همه همهمه تشخیص میدم.
اون تویی که به خاطرش زخمهامو پنهون نمیکنم و میذارم که تا لحظه مرگ خونریزی کنن.
اون تویی که سکوتم رو با بیخیالیم اشتباه گرفتی و دیگه خیلی وقته و سراغ این روح و جسم مسموم نیومدی.غریبه،
نگران از سکوت ناگهانی فرشته زخمی روبروش، نیمخیز شد ولی شنید که زمزمههای ریز دوباره از سر گرفته شد."من اشتباه میکنم که هنوزم منتظرم 'ما' درست بشه؟
چون این دروغا دارن خفم میکنن ولی تنها راه چارهن."خونه یخی، بعد مدتها کمی گرم شده بود.
غریبه گرمکن هارو روشن کرده بود و بعد از کلی گشتن توی آشپزخونهی مُرده، تونست کمی قهوه درست کنه."من منتظر یه آرامش بودم،
ولی نمیدونم چرا طلسم شدم!"زینی که بعد مدتها زبون خشکشدش دوباره شروع حرکت کرد و صحبت کرد.
غریبهای که اون شب فرشته نجات شد و همچنان غریبه موند.
و لیامی که هیچوقت نفهمید زین، چه شبهایی رو به انتظار دیدنش مرگ رو سر کشیده."اون، تویی لیام.
تو."It's You: Zayn
یه ویدیویی ریزی درست کردم دوست داشتید ببینید^-^👆
VOCÊ ESTÁ LENDO
Cigarettes After Sex
Fanfic[COMPLETED] همه سیگارهایی که مرهم حقیقتهای سمی بودن و سکسهای خاموشی که خاطرات رو، غده کردن. زیام. ۲۶ ژانویه ۲۰۱۹ تا ۳۰ می.