خب قراره كه اول همه رو تك به تك معرفى كنم
*: ممكن شكل يا مدل،رنگ موشون عوض شه ...خب اول از همه
جيمين:
جيمين ١٥ سالشه ... درون گراست ... از خيلى چيزا بدش مياد ، گذشته ى سختى داشته و توست پدرش شكنجه ميشده براى همين از ٥ كلمه هايى كه براش بى معنى باشن متنفره ... تحمل انسان ها رو نداره چون بد ها بهش خيانت ميكنن ... كم حرف و تو داره ... زياد با اعضا حرف نميزنه و براش جاى تعجبه كه چرا جيهوپ انقدر مهربونه ... عاشق شوگاست ( به طور مخفيانه )...به نظر بى اعصاب مياد ... سرده و احساسى نيست ولى بعد ها توست عضا تغيير ميكنه .تهيونگ:
١٥ سالشه ... همسن جيمينه ولى از خانواده تو ١٤ سالگى طرد ميشه چون خانوادش علاقه اى بهش نداشتن و وقتى كه شيشه ى اشپز خونه رو با توپ ميشكونه طردش ميكنن (دليلش بده ولى خب خانواده به اين اشغاليم داريم ديگه) هر روز توست خانوادش شكنجه ميشده براى همينم نسبت به مردم بى اعتماده ولى سعى ميكنه خودشو سر خوش نشون بده ...حرفى از گذشتش باعث خرابى حالش ميشه ...بيشتر از همه حرف ميزنه...بر عكس جيمين تحصيل كرده ولى فقط تا ١٤ سالگى ،بعد از اينكه طرد ميشه ميره پيش پليس و همه چيرو توضيح ميده .... از كشتن متنفره ولى اگه بخواد خانوادشو ميكشه .... عاشق جيمينه ...تهيونگ سعى ميكنه وقتى با اعضاست براشون بهترين لحظه رو بسازه و حال خودش رو خوب كنه .... رو شكمش جاى سوختگيه كه هيچ وقت پاك نميشه ....هوسئوك:
١٦ سالشه ..... مثل هميشه شاد و سرخوشه و هميشه سعى ميكنه همه رو شاد نگه داره ... اميدواره كه زندگيش يه روزى عوض ميشه واسه همين جيمين بهش لغب هوپ رو ميده چون فقط اونه كه اميدواره ... هرسئوك بيشترين كسيه كه براى گروهشون وقت صرف ميكنه ....به عشق باورى نداره ....از طرف مردم بهش خيانت ميشه ولى همچنان باهاشون خوبه و هميشه باهاشون مهربونه ...تحصيلش بيشتر از همست و از بچگى با يونگى دوسته ..وقتى ١٢ سالش بوده پدر مادرش تو تصادف ميميرن و دوست دخترش وقتى ميفهمه باهاش كات ميكنه و ميره با يكى ديگه ولى با اين حال هوسئوك با لبخند بدرقش ميكنه ... با عمش زندگى ميكنه و چون خانواده ى سخت گيرى بودن از خيلى چيزا محروم ميشه ... وقتى ميره راهنمايى يونگى رو ميبينه و چون از اونجايى كه باهم دوست بودن ...دوباره پس از يه مدت لبخند ميزنه و اميدوار ميشه ... بنظرش بهترين دورانش بعد از اينكه يتيم شده دوران راهنماييش بوده .يونگى :
١٦ سالشه و خيلى سرده ... جزو ادمايى كه همه ازش ميترسن ...جيمين اولين نفر با يونگى اشنا ميشه ... يونگى از وقتى ١٠ سالش بوده اعتمادش رو از دست داده و براى همين خيلى سخت اعتماد ميكنه .... عاشق گيم كلابه و بيشتر وقتش رو اونجا ميگذرونه ... وقتى ٥سالش بود پدرش و مادرش از هم جدا شده بودند و مادرش سال بعد ميميره ...هوسئوك وقتى ١١ سالش بوده مدرسشو عوض ميكنه و يونگى ديگه نميبينتش ... با مادر بزرگش زندگى مى كنه وقتى ميره راهنمايى هوسئوك رو ميبينه ...همه چيزو ميفهمه و سعى ميكنه حال هوسئوك رو خوب كنه ....خيلى محتاته و خيلى حواسش به اتفاقاى اطرافش هست ... ميدونه كه جيمين بهش علاقه داره ولى به روش نمياره چون خودش عاشق هوسئوكه ....مثل پدر مراقب اعضاست.... بنظرش تهيونگ خيلى قابل اعتماده بر خلاف اينكه خيلى حرف ميزنه .... بيشترين كسى كه بهش رازاشو و درد و دلاشو گفته تهيونگه ...همه ى اعضا باهاش احساس راحتى ميكنن...احساسى ترينه بر خلاف ضاحر سردش ولى در مورد مردم احساسى نداره
YOU ARE READING
Darker than nightmare
Mystery / Thrillerاين داستان درباره ى جيمين ، شوگا ، تهيونگ و جيهوپه ... درباره ى گذشته ى سرد جيمين و اينكه چطور با اعضا اشنا ميشه ... *: داستنش رو از قبل برنامه ريزى نكردم پس خودمم نمى دونم دقيقاً چى ميشه فقط يه سرى از پارتاشو ميدونم ... **: چون كاپلى طرفدارش زياد...