Part 15

146 13 9
                                    

هنوز تصميم قاطع براى عوض كردن كاپل ها ندارم پس نميشه همه كاپل ها رو رسمى دونست
و چون تصميم گيرى شده كه توش همه نو كاپى باشه لطفاً تعجب نكنيد
اميدوارم لذت ببريد
.....
-جيمين-
انتقالى : اسم من ....
زياد برام مهم نبود ....اسم هيچ كسى برام مهم نبود ...چون به كارم نميومد ...من يه قانون داشتم ...اگه نيازش دارى ...اسمشو ياد ميگيرى ...ولى شايد بدردم مى خورد ...منتظر بودم كه با صدا كردن معلم كه بيايم كلاس ...حرفش قطع شد
انتقالى: فعلاً بايد بريم كلاس ...اونجا اسممو ميفهمى
با وارد شدن به كلاس جلوى تخته وايستادم ...كل كلاسو زير نظر داشتم تا بتونم جاهاى خالى رو ببينم ...كه ديدم فقط دوتا جاى خالى هست ...دنبال يونگى گشتم ..كه ديدم كنار تهيونگه و داره باهاش حرف ميزنه ...با عصبانيت زياد موهامو بالا زدم و منتظر موندم كه معلم اجازه بده من خودمو معرفى كنم ...
معلم:لطفاً خودتونو معرفى كنيد
جيمين:چشم
جيمين:من جانگ جيمينم ولى فاميليم به پارك تغيير كرده و از اونجايى كه شماهم مثل منيد بايد دليلش رو بدونيد ...يك چيز ديگه ...هيچ كس حق نداره به من بگه جانگ جيمين ...و اينكه باهام صميمى شه ...
چشمام وقتى باهاشون حرف ميزدم درست مثل قاتلا بود ...ميدونستم اونا نميترسن ولى نياز به اخطار داشتن ...به پسر كه مثل من انتقالى بود نگاه كردم ...ماسكشو در اورد و يه لبخند زد ...كلاهشو در اورد ...موهاى نارنجى يا قرمز بود ...يه لبخند بزرگ زد ...چشمام خورد به يونگى ...خشكش زد ...مگه اون كى بود
انتقالى :ميدونم بخاطر قيافم منو شناختيد
خنديد و ادامه داد
انتقالى :من جانگ هوسئوك پسر مرحوم خانواده ى جانگ كه با عمم زندگى ميكنم ...از امروز به اين كلاس انتقال پيدا كردم
هوسئوك:شايد من مثل شما سختى نديده باشم ولى مى خوام كه اين جور مدارس رو هم امتحان كنم
هوسئوك :من هوسئوكم و از اين ببعد همكلاسيه شما ...دوست ندارم من رو به چشم مدل ببينيد ...من همكلاسيتونم ...و دوست همتون ...لطفاً باهام راحت باشيد..
هوسئوك:از ديدنتون خوشبختم
اين رو گفت يه لبخند زد ... به من يه نگاهى كرد و با لبخند بهم دست داد
هوسئوك:اميدوارم دوستت بشم :)
جيمين:مرسى...شايد
هوسئوك:ترسناك تر از چيزى هستى كه هان برام تعريف كرد ...
و خنديد
معلم:شما ميتونيد بريد و رو اون دوتا صندلى بشينيد و با اشاره به اون دو تا صندلى گفت كه بريم كجا بشينيم
اون پسره ...هوسئوك جلوى من بود ... وقتى كه از كنار يونگى رد ميشد ...يه لبخند زد و رفت ...با عصبانيت بهش نگاه كردم ...حالا كه اون پسره پيداش شده بود ...من چه اتفاقى برام مى افتاد ؟؟...با همين فكرا رفتم و پيشش نشستم

-فلش بك چند دقيقه قبل --يونگى -به تهيونگ نگاه كردم

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

-فلش بك چند دقيقه قبل -
-يونگى -
به تهيونگ نگاه كردم ... اون لعنتى به طرز فجيحى منو اغوا ميكرد ...بازم مثل هميشه تنها بود ...همش تقصير من بود ولى من جرعتشو نداشتم ...و نمى خواستم ازش عذرخواهى كنم چون اصلاً پشيمون نشدم ...بلند شدم و وسايلمو برداشتم و كنارش نشستم ...با نشستن كنارش پچ پچ بچه ها بلند شد ....
تهيونگ:ي-يونگى ...اينجا چيكار ميكنى
يونگى : باهات كار دارم
تهيونگ: ميشه زودتر بگى
يونگى : باشع ...ديشب
تهيونگ : ديشب ؟
يونگى : من ميدونم كه اتاقت كجاست نا سلامتى چندبار اونجا بودم
تهيونگ : امدى ؟ كى ؟
يونگى : نگو يادت نمياد ...نكنه فكر ميكنى باكره اى ؟
يونگى : شايدم فكر ميكنى بخاطر جيمين بكارتت شكسته
يونگى : يه ياداورى كوچيك
تهيونگ : منظورتو نمى فهمم
يونگى : پس يادت نمياد
يونگى : پارسال  ...بخاطر اينكه به اينكه گى هستى معروف شدى ...كسى پيشت نميشينه
يونگى : يادت مياد چرا نع ؟
تهيونگ : نع
يونگى : چون تو ...همخوابم بودى
يونگى :هنوزم اه هايى كه ميكشدى رو يادمه
-تهيونگ -
با حرف هايى كه يونگى زد ...قلبم از درد تير ميكشيد ...تمام اون خاطرات يادم امد ...همه ى اون شبايى كه باهاش مى خوابيدم ... من بخاطر قلدرى هاى اون هم خوابش شده بودم ...با اينكه هيچ علاقه اى بهش نداشتم ...اون منو عاشق خودش كرد و بعدش بخاطر يه پسر ديگه ...منو ول كرد ...كسى كه منو گى كرده بود و كسى كه بكارتمو انداخته بود دور ...كسى كه ابرومو تو مدرسه برده بود ...دوباره امده بود سراغم ....
مى خواستم با مشت بزنم تو صورتش كه با گذاشته شدن دستش تو شلوارم(شرمنده اخلاقى ورزشى ) ...سر جام ميخكوب شدم ...داشت با لذت به كارش ادامه ميداد ...
يونگى : تو هنوزم همخوابمى ميدونى ؟
يونگى : امشب مى خوامت
با ترس بهش نگاه كردم ...نمى تونستم ردش كنم ...من هنوزم دوستش داشتم ...همينجور ادامه ميداد
كه با شنيدن اسم جانگ هوسئوك سر جاش ميخكوب شد ...
منم با تنفر به اسمش گوش دادم ...اون پسر ، درست بچگى يونگى بود ولى باعث شده بود يونگى ...منو ول كنه ...
يونگى ...دستشو برداشت و همينجورى نگاه ميكرد ...مطمين بودم كه تصميم سختى بود براش ...با معلوم شدن جاشون ...از ترس خشك شد ...دقيقاً ميز كنار ما بودش ....بهم يه نگاه كرد...و بعدش تنها چيزى كه بين ما بود سكوت بود ....
-پايان فلش بك-

-پايان فلش بك-

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

......

چطور بود
من شيپ اصليو نمى دونم هنوز تغيير بدم يا نه ولى كسايى كه فكر ميكنن شيپا تغيير كرده بايد بگم ...توش همه ى شيپا هست
مرسى
دوستان يه نظر سنجى
قرار بوده كه شخصيتاى باقى مونده فصل دو بيان ...الان شخصيتارو بيارم يا فصل دو ؟

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Jun 12, 2019 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

Darker than nightmareTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang