Part 12

75 12 19
                                    

-جيمين-
بيدار شدم ...ديدم تهيونگ هنوز خوابه ...پسره واقعاً احمقى بود ،كه مى خواست خودكشى كنه ...البته خودش گفته مى خواست امتحانش كنه ...بازم براش تاسف مى خورم ...از روى تخت بلند شدم ...
+تو كى ؟
-ناسلامتى فراموشيم گرفتى
+هان ؟
+جيمين
-اورين
+كجا ؟
-دستشويى ...تو هم مياى ؟
+خودتو مسخره كن ..
-خب حالا...ميزارى برم برينم ؟
+هان ؟ برو ...بى تربيت
...
امدم بيرون ...گشنم بود ...ولى تو اين خونه كوفت نبود ، دريغ از يه غذا ...چطور زنده مونده بود ؟ ...
-هى تو غذايى ندارى تو خونت ؟
+نه ، چطور ؟
-چطور ؟ گشنمه ...مى خوام يه چى كوفت كنم
+خب ...برو بخر
- (-_- ) بخر ! ادم به مهمونش ميگه برو بخر ؟
+چه انتظارى دارى ؟
-خودت چطور زنده اى ؟
+ميرفتم بيرون ميخريدم
-واقعاً نبايد ازت ميپرسيدم
+مشكلت چيه تو ؟
-من ميرم بيرون
+كجا ؟
-سركار ، بايد برم كار كنم ...
+كجا هست حالا ؟
-كافه vil
+كافى شاپش كه فقط از غروبا تا شبا بازه
-من تنبيه شدم ...
+صبر كن ،دوباره بگو كجا ؟
-كافه vil
به قيافه تهيونگ نگاه كردم ...خشكش زده بود ...مگه كجا بود !
+تو ميدونى اونجا كجاست ؟ رييسش كيه ؟ چرا اونجا كار ميكنى ؟
-فقط اونجا قبولم كرد ، مشكلش چيه ؟
....
از خونه زدم بيرون ...به سرهنگ زنگ زده بودم كه بياد و از تهيونگ مراقبت كنه ... اونم امدو و تا وقتى كه من نرفتم يك سره داشت شوخى هاى مضخرف ميكرد ...پيره ديگه ...بابابزرگ!
رفتم و رسيدم سر كار به محظ اينكه رسيدم
/خوبه جيمين كه اينجايى من بايد يچيزيو به همه علام كنم !
چش بود ؟ از ديدنم خوشحال بود ؟ كسى كه تا ديروز منو با اب يخ خيس كرده بود داشت بهم خوش امد ميگفت ...
رفتم و كنار يكى نشستم ...ولى تا وقتى كه نگاه نكردم نفهميدم اون شوگا بود ! بدبختى قراره امروز بباره ؟
/خب،خب همگى ! بايد يچيزى بهتون بگم ! يه خبر مهم راجب مديريت
پس مهم نبود ! مى خواستم گوش نكنم ولى حواسش همه جا بود ! كصافت !
/طى يك اتفاق ناگوار همسرم ،به طرز باورنكردنى ترسيده و ميترسه كه به قتل بره ! من بايد ازش مراقبت كنم ...به همين دليل مجبورم مدير جايگزين بزارم ...ميدونم از رفتنم ناراحت ميشين ولى موقته ...راستش مديرش ،پسرمه ...لطفاً به مدير جديدتون "كيم جيهو"احترام بگذاريد ...
يه لحظه تعجب كردم ...حرف تهيونگ راست بود ...خدايا پس رييسم اقاى "كيم" باباى ته بود ! همون اشغالى كه پسرشو انداخت دور ؟
-فلش بك -
+تو ميدونى اونجا كجاست ؟ رييسش كيه ؟ چرا اونجا كار ميكنى ؟
-فقط اونجا قبولم كرد ، مشكلش چيه ؟
+اون مرد ....پدرمه ! اقاى "كيم"
+اون كافى شاپ ...غيرقانونيه ...ولى پليس كاريش نداره
+در اصل پليسا رو خريده
+اون كافى شاپو از بچه هايى مثل تو تشكيل داده ، نه براى اينكه دلسوز باشه ...اون فقط چون ميدونه كه پدر و مادر نداريد و نمى تونيد شكايت كنيد تشكيلش داده ...
+من اونجارو زير نظر داشتم ...به مدت يه سال ....ميدونى ! مين يونگى ...تنها پسريه كه كاريش نداره ! چون با پليس ارتباط داره ! ميفهمى ؟ اون مرد شيطانه ...فقط ازش دورى كن
-خب خب ...اون هيچ كارى نميتونه بكنه هنوز منو نشناختى تو !
+خب باشه ولى تو اولين فرست ...ازش دورى كن !
-پايان فلش بك -
/خب ...خوشحالم كه فهميدين ! حالا به دستورات پسرم گوش بديد ...منم بايد برم
}چشم !
وقتى رفت ...اون كيم جيهو ! ...اون جيهوى لعنتى ! ...زنگ زد به اون دوست دختره كثيفش .....
\الو عزيزم ! بابا رفت ...بيا سركارم !
\مشكلى نيست !
\باى
ضايع بود ...با دوست دخترش قرار سكس چيده تو كافى شاپ ! اونم تو دفتر رييس !
\هر اتفاقى افتاد تو دفتر نمياين ،فهميدين ؟
\عزيزمم اومد بفرستيدش تو دفتر !
•چشم !
اون صداى زاغارتش بد جور رو مخ بود ! و همش زر ميزد ، اگه دستم بود ، تو يه ثانيه خفش ميكردم ...با يه حركت !
•هى جيمين
-بله ؟
•تو به دوست دخترش بگو ! خب ؟
*جيمين زيردست منه ! من بهش ميگم چيكار كنه !
•اين دستور منه و منم زير دست اول رييسم ! بعد از رييس حرف ،حرف منه .
پس نوچه رييس بود ...ميدونستم شوگا زيرنظرم ميگيره ...مهم نبود !
-باشه ...من بهش ميگم .
•افرين ...همونطور كه از بدبختايى مثل شما انتظار ميرفت .
خيلى عوض شده بود! نمى تونستم باور كنم همونه ! تازه يادم امده بود ... اون نچه اصلا ادمى نبود كه ديدع بودمش ... اون حزو ما بچه ها نبود ...اون خانواده داشت و حالا دور از چشمه همه داشت اينطورى ميكرد ! نچه عوضى !
در حال فكر كردن به اون اشغال بودم كه دوست دختر گرامى اون اشغال تشريف اورد ...تنش يه پيراهن سياه كوتاه بود ...موهاشو باز كرده بود و يه كيف دستش ... خوب ميدونست براى چه كارى اينجاست ... بهش يه نگاهى كردم ...حالمو بهم ميزد !
-سلام ، خوش امديد
]اه،سلام ...مرسى !
-اتاق رييس طبقه بالاست !
]باشه
منتظر بودم بره ولى از جاش تكون نخورد !
-خانم ! برين بالا .
]ميدونى چيه ؟ كيوت ميزنى ! ازت خوشم امد ...
]چرا باهام قرار نميزارى ؟ هان!
-خودتون دوست پسر دارين !
]من با اون واسه پول قرار ميزارم و خودمو جلوش لوس ميكنم ! اون قيافع نداره ، ظورم كه نع ... فقط خب پولشو دارم ...
*خيلى بايد اشغال باشى كه يع پسره ديگه رو بخواى درحالى كه الان قرار سكس دارى
] چى گفتى ؟
*همينى كه فهميدى
*اين احمق رل منع ، سمتش بياى خودم امشب ميكنمت
]تو جرعتشو دارى
*جرعت خيلى چيزا رو كه تو حتى فكرشم نمى كنى
به حرفاشون گوش ميدادم ... اون يونگى عوضى معلوم نبود چى ميگفت ...
يه نگاه به اون دخترع كردم ، ترسيده بود ... حقش بود
]به اوپام ميگم
*منم حرفاى قشنگتو ميگم
يونگى پوزخند زدع بود
]تو ...توى عوضى
*نه بيشتر از تو ..
دختره با عصبانيت به يونگى نگاه كرد
]هيچ مدركى ندارى
*از كجات ميگى ؟
]اشغال
راهشو كشيدو رفت ... يونگيم برگشت و بهم نگاه كرد
*احمق بلد نيستى از خودت دفاع كنى ؟
-به تو ربطى نداشت ، اون زرا چى بود بهش ميگفتى ؟
*چى ؟ اهان رلو ميگى ؟
*يع دروغ مضخرف بود
-تو چت شدع
*مى خواى ازت محافظت كنم
-چرا
*اونش بتو ربطى ندارع فقط باهام راه بيا
-چى مى خواى
*قرارع كمكت كنم
*و توعم كمكم ميكنى
-چه كمكى اونوقت
*كمك مى كنى كه يكى رو پيدا كنم
-كى ؟
*دوست بچگيم
*جانگ هوسئوك
-چرا بايد كمكت كنم
*چون من بهت كمك ميكنم
-اونو حالا چيكارش دارى ؟
*يچيزايى هست كه بايد بهش گفته شه
....
( نكته :  • اين علامت براى افراد ناشناس و غيرست ولى اينجا نوچه رييسه كسيه كه اينو ميگع ... گيج نشيد ...)
•هوى شما اشغالا
*چيه سگ مردم ؟
•با من اينطورى حرف ميزنى ...
*هرجور دلم مى خواد با هركى دلم مى خواد حرف مى زنم
به يونگى يع نگاه كرد ... ضايع بود كه نمى تونع بهش چيزى بگه
•هوى جيمين عوضى
-چيه ؟
•به چه حقى اشك دخترم رو در اوردى ؟
پس دخترش بود
-به همون حقى كه اون جرعت كرد به من نزديك شه ...
•دخترعه من ميتونه هر كارى مى خواد بكنه
-پس منم ميتونم
امد سمتم ...
•تو چطور جرعت ميكنى
امد منو بزنه كه يونگى دستشو گرفت ...
*تو كه از اين خودتو خراب تر نميكنى ؟ ...ميكنى ؟
*نكنه كه يه نياز به ياد اورى اتفاقاى پارسال سر دختر اولتم دارى ؟
به اون نوچه عوضى نگاه كردم ...رنگش مثل گچ سفيد بود
يونگى ولش كرد ...و بدون يك لحظه ترديد با پا زد تو شكمش
*ديگه از اين غلطا نمى كنى ...وگرنه هرچى ديدى از چشم خودت بوده ...
*هوى جيمين احمق
-چيع عوضى؟
*الان جونتو نجات دادم
-اين جزو قرار داد بود ، نبود ؟
*پس بلاخره قبول كردى ...
-شايد
*پاشو برو كارتو انجام بده
رفتم ...يع نگاه به اون نوچه انداختم ...و دنبال يه چيزى گشتم ..بايد از يونگى يچيزى رو ميپرسيدم ...

خب ، يه سرى چيزا هست كه بايد بگم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

..
خب ، يه سرى چيزا هست كه بايد بگم ...
يه سرى ازم پرسيدن كه چرا اسم ادما رو نميزارم چون گيج شدن
پس گفتم تو توضيحات علامتاى ادما رو مشخصى كنم
- : جيمين
+ : تهيونگ
* : يونگى
= : سرهنگ هان
^يا~( هنوز معلوم نيست) : هوسئوك
/ : رييس كافه يا پدر ته
| : مادر ته
\ : جيهو
] : دوست دختر جيهو
: اين همنوطور كه گفتم براى افراد ناشناسه يعنى مهم نيست و بايد طبق نوشته بفهمى كيه ...من اگه گيج شدين قبلش ميگم كيه و خب تو اين قسمت نقش نوچه رو با اين مشخص كردم ...
و خب مى خواستم بپرسم كه اگع نم تونيد بفهميد اسما رو بزارم
فرقى ندارع
لطفاً تو نظرات بگيد
....
خب ...حالا بگيد داستان چطور بود ؟؟؟
ببخشيد ديرشد
بخاطر امتحانا و يع سرى مشكلات طول كشيد
و خب مى خوام يع فيكى رو معرفى كنم
لطفاً بخونيدش
Incredible
داستان فشنگيه ...

Darker than nightmareWhere stories live. Discover now