کستیل...نگاهای گابریل...اونطوری که امیدوار بود من میتونم کستیلو برگردونم...میتونستم همینجوری برم و تنهاش بزارم؟! مخصوصا با چیزایی که الان میدونم؟! میتونستم ازش همینجوری بی تفاوت بگذرم؟
●داستان از دید شخص سوم●
گابریل به لیوان خالیش ذل زده بود و داشت با خودش کلنجار میرفت که یه لیوان دیگه سفارش نده چون به اندازه ای مست شده بود که نتونه رانندگی کنه. نمیخواست حالا با بدمستی کردن واسه دین دردسر درست کنه ولی خب...الانشم خیلی مست بود.
یهو از گوشه ی چشمش یه خانم سبزه ی مو مشکی دید که روی صندلی کنارش نشست. زیبا به نظر میرسید و لباسای قرمزش طوری بودن که بیشتر تتو های بدنشو به نمایش میزاشتن.
گابریل کاملا سمت زن برگشت و اون قیافه ی دخترکششو به خودش گرفت.
"هی-"
"نه." قبل از اینکه گابریل حتی بتونه شروع کنه ردش کرد.
"ولی-"
"نه."
"اوه کام آن خوشکله. انقدر سخت نگیر."
زن قرمز پوش که این مدت داشت با لیوان مارتینیش ور میرفت پوکر به گابریل خیره شد.
"لینکون!" بلند یکی رو صدا زد.
یهو یه مرد هیکلی که به نظر میومد لینکون باشه از پشت دختره دقیقا اومد توی صورت گابریل.
"چیزی شده؟" با صدای کلفتش گفت.
گابریل با دیدن ابهت، گردن پر از تتو و چشمای عصبانی و رنگ خون مرد آب دهنشو قورت داد. ای بابا مثل اینکه طعمه خوبی گیر نیاورده! زنه شوهر داره.
"نه.(خنده ی عصبی کرد) چیزی نشده."
"ولی من فکر میکنم تو داشتی مزاحم خانمم میشدی." حالا صداش بلند تر شده بود.
"نه چرا یه همچین-"
مرد یقه ی کت گابریلو گرفت و از صندلی بلندش کرد.
اون پشت، در دستشویی باز شد و دین ازش اومد بیرون. سرش پایین بود و حسابی فکرش مشغول بود. سرشو که بالا اورد با صحنه ی دعوای گابریل با یه مرد هیکلی کچل مواجه شد.
سریع دوید سمتش تا به گابریل کمک کنه. حالا روی گونه ی گابریل یه بادمجون حسابی کاشته شده بود.
"هی هی مرد. بیخیال. بیاین دربارش صحبت کنیم."
یکی از دستاشو روی سینه ی لینکولن و اونیکی رو روی سینه ی گابریل گزاشته بود و سعی میکرد از هم جدا نگهشون داره.
"اون اول شروع کرد." گابریل گفت.
مرد با سینش به دست دین فشار آورد و میخواست دوباره به گابریل نزدیک بشه.
"اره؟ حالا هم میخوام تمومش کنم."
KAMU SEDANG MEMBACA
Every Broken Heart Knows(persian)
Aksiوقتی که دین وینچستر توی تولد 25 سالگیش چیزی که باید خیلی زود تر بهش گفته میشد، فهمید. و در ادامش اتفاقتی افتاد که دین همش مجبور میشد ارزو کنه و به عقب برگرده تا دوباره اشتباهشو تکرار نکنه... هیچ چیز اونطور که به نظر میاد پیشت نمیره...همه چیز قرار نی...