Part 4

16.5K 2.7K 418
                                    

پارت چهارم:ما فقط دوست (؟)ایم.

تهیونگ برای اخرین بار به مدیر مدرسه احترام گذاشت  بعد از عذر خواهی برای هرج و مرج از دفترش بیرون اومد.
پشت در دوستاش رو دید و حتی چنتا از بچه هایی که با کنجکاوی منتظر دیدن این الفای جدید بودن.
جیمین اولین نفر جلو اومد.تهیونگ میتونست قسم بخوره از چشماش قلبای کیوت و رنگارنگ داره میریزه .
اومگا با ذوق پرسید
_پس یه الفا شدییییی؟
تهیونگ جا خورد .جیمین اولین امگایه که ازش نترسیده .
دستشو به پشت گردنش کشید
_اا. . . اره!
نمیدونست واکنش بقیه دوستاش چی میتونه باشه

داشت طبق معمول خودخوری میکرد که یه دفعه یه گوله نرم خودشو بهش فشار داد.جیمین بود .

_ته ته مون دیگه بزرگ شدههه

بعد مثل یه بچه شروع به بالا و پایین پریدن کرد.
دست گرمی شونه اشو فشرد و بعد صدای نامجون هیونگش بود

_نگران چیزی نباش .خودم همه چیزو بهت یاد میدم

یونگی با لبخند نامحسوسی همزمان که سعی میکرد جیمینو سر جاش نگه داره اضافه کرد

_فک نکن حالا که الفا شدی قضیه هیونگ دونسنگیمون کنسله ها ...خیلی کارهارباید بکنی تا این هفته از دلمون در بیاد.مگه نه کوک؟

خب
.
.
.
درواقع جانگ کوک کلا تو هپروت بود:/

همه منتظر واکنشی از تهیونگ بودن که یهو کیم تهیونگ .الفای کبیر (درواقع به تازگی کبیر شده) بالاخره نتونست احساساتشو کنترل کنه وصدای گریه اش بلند شد.

دوستاش دور جمع شدن .هرکسی یه سوال میپرسید

شوگا_هی چی شد؟

جیمین_گریه میکنی تهیونگ؟

نامجون لبخند عمیقی زد.
تهیونگ عوض نشده بود!

جانگ کوک با دستاش صورت تهیونگ بالا اورد
_ ته ته ... منو ببین
تهیونگ دماغشو بالا کشید و به چشمهای براق کوک که روبه روش وایساده بود  نگاه کرد
کوکی همزمان که لپای تهیونگو میکشید گفت
_نگاش کنید توروخدا ...  داری مثله یه بچه گریه میکنی

تهیونگ در حالی که دوستاش دورتا دورش جمع شده بود با بغض گفت

_فکر میکردم  ... یجور دیگه ... بخواین باهام رفتــ

نامجون_دیگه داری زیاد حرف میزنی

جیمین _بیان بغلش کنیم

و همه اون اکیپ در عرض چند ثانیه به هم فشرده شدن.
جیمین داشت بین تهیونگ و یونگی خفه میشد و دستای نامجون مثل یه طناب سر های همشونو به هم نزدیک کرده بود .

تهیونگ که بیشتر از همه احساساتی شده بود کوکیو بین دستاش فشار میداد و از طرف دیگه نامجون داشت یه کتفشو له میکرد .یونگی هم مثل یه ستاره دریایی به جیمین چسبیده بود و به بهتر شدن موقعیت کمکی نمی کرد.

Alpha[taekook] Where stories live. Discover now