Part 19

15.3K 2.6K 466
                                    

پارت نوزدهم :هرچند وقت یکبار همدیگه رو زود ببخشید!

مین یونگی مرد عذرخواهی کردن نبود...

به اون اندازه که نامجون همیشه میگفت هم جیمین رو لوس نمی‌کرد...

همچنین ادمی نبود که از غرورش بگذره....

پس کدوم دلیل منطقی باعث شده بود الان جلوی خونه جیمین باشه؟...

یونگی کلیدی که دوسال بود ازش استفاده میکرد رو بیرون اورد و در رو باز کرد.
سکوت خونه نشون دهنده این بود که جیمین خونه نیست... البته اگه اونقدر باهوش بودین که لامپ های خاموش هم توجه تون رو جلب میکرد.

یونگی با  زمزمه کردن حرفهایی نامعلوم از قبیل... معلوم نیست کجاست..... این موقع... تاریکه.... احمق... دیونه.... فقط اگه جرعت داره برگرده.... و لامپ رو روشن کرد و خودش رو روی مبل انداخت.

کلافه بود و قهر بودنش با جیمین هم اصلا کمکی به این قضیه نمیکرد.
به دنبال کنترل تلویزیون چشمهاش مثل عقاب گوشه و کنار خونه ی کوچیک جیمین رو رصد میکرد که با دیدن چیزی اخم هاش تو هم رفت.

سایه ای کنار در ورودی!

با  اخم از روی مبل بلند شد و به سمت در رفت.
_ چه عجب بالاخره افتخار داد که برگرده.

صبر کن.

جیمین همیشه انقدر هیکلی بود؟

با تردید کنار در متوقف شد. یونگی هرچقدر که داخل مسائل رمانتیک کارایی ذهنش پایین می اومد در عوض همچین مواقعی ذهنش تیز بود که از قضیه سر در بیاره.

با به صدا در اومدن زنگ خونه مطمئن شد که امکان نداره اون سایه جیمین باشه.... منظورم اینه، کی وقتی به خونه اش میره زنگ در رو میزنه؟

به ارومی گوشش رو به در نزدیک کرد. کلمات واضح نبود اما یونگی میتونست بگه دو نفر بودن.

_.... خونه.... نیست؟.....

_معلومه...... رئیس..... نمی..... باید دخلش.....

_... دوباره.....

با  شنیدن صدای دوباره ی زنگ از اون فاصله  ترسید و.... سرش به در خورد.
یکنفر داد کشید.
_پشت دره!

و بعد ضربه های محکمی که به در کوبیده میشد.

یونگی با ترس عقب رفت... مطمئنا دلش نمی خواست توسط دوتا روانی بمیره... و مشخص بود در خونه هم قرار نیست تحمل زیادی داشته باشه.

با عجله کفش هاشو از روی زمین برداشت و شروع به دویدن کرد.
صدای کوبیده شدن در داخل خونه می پیچید.

به سرعت خودش رو به در پشتی رسوند و با احتیاط از لای در بیرون رو نگاه کرد.
خوشبختانه اون احمق ها نمیدونستن خونه هایی با معماری قدیمی دوتا در دارن پس یونگی به سرعت از درپشتی خونه خارج شد.

Alpha[taekook] Where stories live. Discover now