Part 21

17.9K 2.6K 721
                                    

پارت بیست و یکم:همه چیز برای تو!

وقتی صبح روز بعد زنگ خونه جئون به صدا در اومد پدر جانگ کوک اماده بود تا پسرش رو به نحو احسنت تربیت کنه.

وقتی صبح زود به خونه برگشته بود و از همسرش شنیده بود که جانگ کوک از شب قبل خونه نیومده به قدری عصبانی شد که میتونست ادم بکشه.

در خونه رو با قیافه ای اشفته باز کرد.
_کدوم گوری بودی جانگ کوکــــ.....اوه.

پیرمرد شیک و کت شلوار پوشی که پشت در بود هیچ شباهتی به پسرش نداشت.
+روز بخیر اقای جئون.
کیم بزرگ با قیافه ای جدی گفت.

پدر جانگ کوک گیج شده بود اما به مرد مسن سلام گفت.
-روز شماهم بخیر ...چه کمکی از من ساختس.

+اگر مسئله نیست داخل منزلتون راجبش صحبت کنیم.

اون پیرمرد شیک تر اون بود که بخاطر نیت بدی اومده باشه,پس جئون کنار رفت تا پیرمرد مودبانه داخل بیاد.

داخل پذیرایی نشسته بودن که کیم بزرگ صحبت رو شروع کرد.
+ من پدربزرگ تهیونگ هستم, کیم تهیونگ!
_ اوه بله دوست جانگ کوک.
جئون با یاداوری پسرش دوباره اخم کرد.

_چی باعث شده به اینجا بیاین اقای کیم.

کیم بزرگ با افتخار چنگی به عصاش زده.علاقه ای به مقدمه چینی نداشت.
+همونطور میدونین نوه من یه الفا شد.

جئون اخم کرد.
_و این موضوع چه ربطی به من داره.

+مسلما ربطی به شما نداره....درواقع به پسرتون مربوطه.

اقای جئون حالا به طور واضح عصبی شده بود.
_منظورتون چیه!

+ نوه من و پسر شما جفت هستن اقای جئون!

جئون خنده عصبی تحویل کیم داد.
_امکان نداره .. پسر من یه بتاست...امکان نداره جفت باشن .

کیم بزرگ هم اخم کرد.
+ هردومون خوب میدونیم پسر شما چیه...بهتره با این مسئله کنار بیاین.

اقای جئون با عصبانیت از روی صندلیش بلند شد.
چشمهاش ابی شده بود و صداش از عصبانیت میلرزید.

_ شما کسی نیستید که به من بگین چیکار باید بکنم ...بهتره به پسرم بگید برگرده ,قبل از اینکه خودم پیداش کنم.

کیم بزرگ هم از روی صندلیش بلند شد, عصاش رو با اقتدار روی زمین کوبید و مقابل اقای جئون قرار گرفت.

+پسر شما حالا یه کیم محسوب میشه (انگشتش رو تهدید وار تکون داد) و این یعنی کاملا توسط خانواده تحت حمایته!....برام مهم نیست شما تابه حال چطور باهاش رفتار میکردید و با امگا بودنش برای چه دلایلی کنار نیومدید...اما هردومون خوب میدونیم جفت بودن دونفر چیزی نیست که جدیش نگرفت .

حالا چشم های کیم بزرگ هم ابی شده بود.
+از همون اول هم قصد من اطلاع دادن به شما بود..وگرنه اون دونفر به اجازه ما احتیاج ندارن .

Alpha[taekook] Where stories live. Discover now