Part 20

16.1K 2.6K 528
                                    

پارت بیستم:امگای محافظ!

مایکل با حرص از بی‌خیالی الفا اونو رها کرد و به سمت جانگ کوک رفت.
چشمهاش به رنگ سبز زمردی در  اومد وقتی به پسر امگا نزدیک شد.
خطاب به تهیونگ با حرص و عصبانیت اضافه کرد
_ببینم گرگت چقدر قرار دیونه بشه وقتی جفتش توسط یکی دیگه مارک بشه.

تهیونگ وحشت کرد.

جانگ کوک سرش رو پایین انداخته بود اما مایکل با لبخند جلوی پسر امگا ایستاده.
_هی کوک بهم نگاه کن!

اما جانگ کوک سرش رو بلند نکرد. تهیونگ بی وقفه سعی میکرد خودش رو آزاد کنه... گرگش بی قراری میکرد و خودش با حدس اتفاقی که میخواد بیفته وحشت زده بود.

دو بتا جانگ کوک رو تکون دادن تا به حرف مایکل گوش بده، اما جانگ کوک بدون بالا اوردن صورتش چیزی رو زمزمه کرد.

مایکل_چی داری میگی؟

امگا با عصبانیت صورتش رو بالا گرفت، چشمهاش به رنگ سرخ دراومد بود. مایکل با شگفتی به چشم های پسر نگاه کرد...
گونه ای امگا رو لمس کرد و ناباوری به رنگ سرخ چشمهاش خیره شد. _ تو فوق‌العاده ای جانگ کوکی!

گرگ تهیونگ با تعصب غرش کرد.

مایکل صورتش رو جلو تر برد و همون لحظه جانگ کوک به زیبایی خندید.
جانگ کوک _ از دو دسته ادم متنفرم مایکل!
یک :کسایی که وقتی میفهمن امگام فکر میکنن ازشون ضعیف تر ام
.
.
.
و دو : کسایی که فکر میکنن میتونن جلوی چشمای من به تهیونگ اسیب بزنن.

مایکل خنده عصبیی کرد. _ تهیونگ ها؟.. ببینم بازم میتونی اسم اونو بیاری.

جانگ کوک پوزخندی زد. سرش رو عقب برد و با شتاب پیشونی اش رو به صورت بتا کوبید!

مایکل درحالی که بینی اش رو گرفته بود عقب رفت.

دو بتای که دست های کوک رو گرفته بودن شوکه شده بودن اما قبل از اینکه فرصت انجام کاری رو داشته باشن  جانگ کوک ناگهانی روی زمین نشست.. و تعادل اون دونفر با کشیده شدن به دنبال اون به هم خورد!

تهیونگ  و گرگش با دهن باز به جانگ کوک که بعد از کوبید مشت محکمی به فک یکی از بتا ها زانوش رو به شکم اون یکی کوبید نگاه کرد.... درواقع اون لحظه گرگ الفا، با لذت به جفتش نگاه میکرد.

اون به کوک افتخار میکرد!

به عنوان یه گرگ قدرتمند، هیچ چیز جذاب تر از قوی بودن متقابل جفتت نیست.

تهیونگ جمله خودش رو به یاداورد. "بذار ازت محافظت کنم" و این درحالی بود که جانگ کوک داشت لگد محکمی به صورت خونی مایکل میزد.

گرگش با افسوس ناله کرد..... و تهیونگ منظورش رو فهمید... "رسما گند زدیم پسر!"

جانگ کوک هنوز هم حس میکرد دلش خنک نشده پس با پا لگد دیگه ای به مایکل که روی زمین افتاده بود زد..... درواقع تنها کسی که باعث ترسیدنش میشد پدرش بود... بقیه براش چوب کبریت هم حساب نمی شدن، البته مردم تا وقتی سر به سرش نزارن متوجه این قضیه نمیشن.

Alpha[taekook] Where stories live. Discover now