"تو همان دلبر معروف دلم باش
منم آن دلدادهي مجنون و پریشان"دستش رو جلو میاره و به آرومی دست مردش رو توی دستش چفت میکنه
دست هاشون هارمونی قشنگی پیدا میکنه
وارد کافه میشن
عطر خوش قهوه کل فضای کافرو گرفته
گوشه ای میشینن و مشغول سفارش دادن میشن......................................
طوری که چنگال رو دور انگشت های باریک و خوش تراشش گرفته بود لیام رو به وجد میوورد
حتما لازم نیست که بری عبادتگاه تا وجود خدا رو
حس کنی!!!!
همین که مخلوق های مینیاتوری و زیبای
خدارو اطرافت میبینی به وجود خدا پی میبری....
و با تمام وجودت حسش میکنی
به آرومی دست معشوقش رو توی دستش گرفت و با ملایمت بوسید
اون پسر حتی از برگ گل هم نازک تر بود
مثل شیشه شکننده و مثل الماس زیبا...سرش رو بالا میاره و تو چشمای لیام زل میزنه و با استرس میپرسه :(( لیام ... یه سوال دارم ))
((جانم ؟))
((تو ...
چرا دوستم داری ؟))
چرا ؟؟؟
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی.دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی.
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی.
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی.
دوستت دارم چون زایید ه ي احساس پاک منی
دوستت دارم چون به یک نگاه،عشق منی
دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی
دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی
دوستت دارم چون دوستت دارم…
دوستت دارم چون دوست داشتن تو نه دلیلی دارد و نه قانونی….
دوستت دارم تا آخرین لحظه ي بودنم…
اشک هاش رو به آرومی پاک میکنه و آروم لب هاشون رو بهم میرسونه ...(((؛
YOU ARE READING
Moonlight~~ By Eylieaw [Z.M] [L.S]
Romanceمن پناهنده ام به مرز های تَنَت ... Ziam Mayne ❤💛 Larry stylinson 💙💚 Shiall 🖤💜