Talentive

636 83 7
                                    

Third P.O.V

NEW YORK CITY 

11 A.M

**************************************

خودکارش رو از جیبش دراورد و آخرین برگه رو هم
امضا کرد و با رئیس هیات مدیره دست داد و از ساختمان غول پیکر شرکت (Ford) خارج شد.

به هتل رسید از لابی  گذشت

وقتی که میخواست سوار آسانسور شه تا به اتاقش بره دستی مانع بسته شدن در آسانسور شد

دستی پر از تتو های رنگی خاص  داشت مانع  بسته شدن  در آسانسور  میشد

سرش رو بالا اورد و با یه صورت سفید که با ۲ تا
تیله ی طلایی و یه مشت موی پر کلاغی خوش حالت تزئین شده بود روبه رو شد

همون پسر ریز جثه ی دیروزی که براش همون نامه هارو اورده بود

مدتی گذشت و هیچکدوم متوجه نشدن  که مدتیه  به همدیگه زل زدن  ...

سرفه ای ساختگی کرد و  طبق عادت همیشگیش اخم کرد و سلام ارومی به پسر روبه روش داد

پسر پر کلاغی هم در جواب سلام آرومی زیر لب کرد

پسرک  وارد اسانسور شد دستش پر از برگه هایی بود که سعی میکرد از لیام مخفی شون کنه 

وقتی متوجه لرزش نا محسوس دستش  پسر شد

سعی کرد تا بیشتر از این اون رو معذب نکنه و سرش رو پایین انداخت و مشغول گوشیش شد
 
آخه محض رضای فاک اون لیام پین بود  طراح جذاب و  معروف ماشین که همه ی آرزوی یک بار دیدتش رو از نزدیک داشتن

مدتی گذشت تا آسانسور به طبقه دهم برسه در باز شد و هر دو همزمان به بیرون رفتن

بخاطر کوچیک بودن در آسانسور به همدیگه برخورد کردن

  جثه ی نسبتا ظریف پسرک  تعادلش رو از دست داد و تماما روی لیام افتاد و باعث شد جفتشون روی زنین بیفته

  همین حرکت کافی بود تا تمام برگه هایی که این تمام مدت میخواست از چشم لیام پنهون بمونه روی زمین پخش بشن و رسواش کنن 

لیام اخم ساختگی کرد و سعی کرد چهره ی مصمم و پر صلابت همیشگیش رو حفظ کنه و اون حجم کوچک رو از روی خودش بلند کنه

پسرک با شروع کرد به عذر خواهی کردن و برای بار هزارم توی دلش  خودش رو سرزنش کرد برای دست و پا چلفتی بودنش !!!

لیام سرشو تکون داد و با ارامش شروع کرد به کمک کردن و جمع کردن برگه های پخش شده

وقتی که برگه هارو جمع میکرد برگه ای رو بالا آورد و  دید مکث کوتاهی کرد و متعجب چند ثانیه به تک تک برگه ها  خیره شد

پسرک مغرور که اصلا دلش نمی خواست کسی از اون برگه ها با خبر بشه حالا به طرز وحشتناکی معذب شده بود

با خجالت سعی کرد اون هارو از دست لیام بیرون بیاره اما لیام اونهارو محکم توی دستش گرفته بود
و محو همشون بود ...

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

کمی مکث کرد و چندین ثانیه به تک تک برگه ها خیره شد با دیدن برگه ها قدرت آنالیز کردنش رو از دستش داده بود

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

کمی مکث کرد و چندین ثانیه به تک تک برگه ها خیره شد
با دیدن برگه ها قدرت آنالیز کردنش رو از دستش داده بود

بی وقفه  پرسید  :(( کی این هارو کشیده ؟؟))

نذاشت حتی پسر لب باز کنه و جوابش رو بده و

دوباره ادامه داد

((اینا فوق العادس مطمئنی اینارو خودت کشیدی ؟؟ این هارو حتی بهترین طراح ها هم   به سخت  میکشن ))

دروغ نمیگفت..!

مطمئن بود که بی شک این ها جزو خاص ترین طراحی هایی بودند که توی عمرش دیده بود

زین :((خب من توی دانشگاه رشتم طراحی صنعتی بود و گاهی  طرح های بی هوایی میکشم که کمی گرم شم تا بتونم برای مصاحبه ی های طراحی ماشین قبول بشم  .... ))

لیام  بعد از کمی مکث کردن سرش رو بالا آورد و به صورت بی نقص پسرک نگاه کرد

ل : (( ازت میخوام که این برگه ها چند ساعتی دستم بمونن اگه مشکلی نیست ...  ))

همین حرف لیام کافی بود تا سوالات نا مفهوم و غیر منتظره ای توی سرش شکل بگیره

مردی که هنوز یک روز کامل هم از دیدنش نمیگذشت

برای چی باید بادیدن چند تا از معمولی ترین
طراحی هاش  ازش بخواد تا اون طرح ها رو قرض بگیره ....؟؟؟

سرش رو تکون داد و با عجله بقیه برگه هاش رو جمع کرد و دست مرد داد و دور شد  ...

Moonlight~~ By Eylieaw  [Z.M] [L.S]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن