"معذرت میخوام که سربارتون شدم و نگرانتون کردم."خانم کیم بعد از جویدن فرنی ای که سهون داشت به خوردش میداد زیر لب گفت. نگاهش بین جونگین که کنارش توی خودش جمع شده بود و کریسی که داشت پاهاش رو ماساژ میداد بالا و پایین شد و لبخند دردناکی تحویل سهون که داشت اطراف لب هاش رو براش پاک میکرد داد.
سهون هم متقابلا لبخندی زد و قبل از اینکه بلند شه و ظرف هارو جمع کنه بوسه ای روی پیشونیش نشوند."شما مادر ما هستین چطور ممکنه سربار ما باشی؟ همچین حرف هایی نزنین."
سهون متوجه ابروهای در هم فرو رفته کریس شد.
خانم کیم چقدر خوش شانس بود که در شرایط دشواری که با بیماریش داشت پسر هاش کنارش بودند." فقط امیدوارم که زودتر از دنیا برم تا دیگه پسر هام اذیت نشن."
نگاه کریس با سهون تلاقی کرد و اون فقط شونه ای بالا انداخت و شانس تسکین دادن اون مادر حساس رو در اختیار پسرهاش گذاشت.
"مام،فکر میکنی اگه بری اونوقت ما خوشحال میشیم؟ نه مام،ما هنوز میخوایم پیشمون باشی.من عاشقتم مام."
جونگین مثل یه بچه ای که در شرف گریه بود گفت و گونه مادرش رو بوسید.
سهون فکر کرد که رفتار جونگین با اون و مادرش زمین تا آسمون تفاوت داشت."مام،یکم استراحت کن.باشه؟فقط یه کم خسته ای.همه چی درست میشه نگران نباش."
سهون با این حرف سعی کرد جلوی خانم کیم رو از بیشتر حرف زدن درمورد مرگش بگیره.
دلش نمیخواست احساست ناخوشایند، خانواده شادشون رو تحت تاثیر قرار بده.
اون خانواده ای رو که عشقشون رو با جر و بحث و نزاع نشون میدادن به این احساسات تیره و تار ترجیح میداد."بذار من پیشت بمونم اینجوری سهون هم یه فرصت پیدا میکنه که بره خونه و دوش بگیره .خیلی شلخته و...بد بو شده!"
سهون اخمی کرد که کریس و خانم کیم رو به خنده انداخت.
جونگین فقط تماشاشون میکرد و پشت سرهم آه میکشید.
خونسرد بودن کریس در مقابل سهون یکمی آزارش میداد.
چرا اون؟ سهون و اون رابطه خاصی نداشتند اما تصویر سهون و کریسی که شب قبل توی آغوش هم دیده بود خونش رو به جوش میاورد.
واقعا سهون نمیدونست وقتی که همسر جونگینه باید نسبت به بقیه مردها حد و حدودی رو رعایت کنه؟"خیلی خوب خیلی خوب...فقط یه شوخی بود.نمیخواد با اون نگاه کشنده به من خیره شی.ببین،بخاطر خستگی خیلی حساس شدی.برو خونه و یکم بخواب."
این کریسی که منطقی به نظر میرسید باعث شد سهون توی دلش لبخند بزنه.حداقل یه نفر بهش اهمیت میداد.
"من میبرمش خونه.خداحافظ مام.خوب استراحت کن.عصر برمیگردیم باشه؟"
سهون با دهان باز به جونگین خیره شد.ترجیح میداد از حمل و نقل عمومی استفاده کنه تا اینکه با توجه به ماجرای دیشب با جونگین تنها بشه.صددرصد جونگین اون رو بخاطر حسادتش تحقیر و مسخره میکرد.
اما فقط از شرایط ایجاد شده پیروی کرد نمیخواست خانم کیم از اوضاع نامناسب رابطه شون بویی ببره.
قبل از خداحافظی با کریس خانم کیم رو درآغوش گرفت و پیشونیش رو بوسید و اون نگاه قضاوت گر جونگین رو نادیده گرفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/171740027-288-k663799.jpg)
ESTÁS LEYENDO
~•HURT•~{Persian Ver./completed}
Fanficسهون پرستار منزوی و گوشه گیر بعد از خیانت عشقش چانیول با بهترین دوستش بکهیون ، تن به ازدواج اجباری با جونگینی میده که قراره 8 امین سالگرد رابطه اش با کیونگسو رو جشن بگیره. ازدواج اجباری با کسی که به مدت 8 سال عاشق دوست پسرش بوده و هنوز هم هست میتون...