قسمت ششم - خيلي بلند

1.5K 366 36
                                    

سرشو بالا اورد و بکهیونو نگاه کرد:

-پارک یومی. دخترم بود بک و امروز اولین سالگرد مرگش بود.

بکهیون کنار چانیول نشسته بود، جفتشون به عکس دردناک دختر بچه پشت شیشه، جایی که آروم گرفته بود، زل زده بودن. هیچ صدایی از بکهیون شنیده نمیشد؛ با شنیدن حقیقتی که چانیول بهش گفته بود، حتی تکون نخورد و هیچ عکس العملی نشون نداد.

چانیول نگاهی به پسر بزرگتر کرد و بعدش نگاه دردناکشو به عکس دخترش برگردوند. چند دقیقه صبر کرد، ولی بکهیون مثل مجسمه کنارش نشسته بود.

خنده ی تلخی از لبای چانیول فرار کرد. فقط میخواست با خنده دردو از سینه ش بیرون بکشه.

چانیول بالاخره پرسید:

-نمیخوای چیزی ازم بپرسی؟

یکم زمان برد تا بکهیون گفت:

-میخوای چیکار کنم؟

چانیول به چشمای ناخوانا، تیره، نامحدود و بی احساسش نگاه کرد.

-گریه کنم؟ داد بزنم سرت؟ ازت متنفر شم؟

چانیول دندوناشو به هم فشار داد و موهاشو کشید، قلبش وحشیانه میکوبید:

-بکهیون خواهش میکنم، باید بهم بگی چی تو سرته. من نمیتونم بفهممت... نمیتونم بفهمم داری درد میکشی یا نه... من...

نگاه بکهیون انقدر میخکوب کننده بود که چانیول نمیتونست جای دیگه ای رو نگاه کنه:

-منو اوردی اینجا تا یه عکس العمل ازم بگیری؟ تا ببینی بخاطر این... درد میکشم؟ میخوای از دخترت متنفر باشم؟ فکر میکنی بحث راه میندازم و میپرسم چرا و چطوری؟

چانیول دهنشو بست چون نمیتونست منطق بکهیونو بفهمه.

پسر بزرگتر نگاهشو برگردوند سمت دخترش. گفت:

-خوشگله. خیلی شبیهته.

چانیول نفس عمیقی کشید و سرشو بالا برد تا از ریختن اشکاش جلوگیری کنه. صدای بکهیون توی اون فضای خالی، اکو میشد.

-گوشاش و لبخندش به تو رفته.

چانیول دیگه نمیتونست جلوی خودشو بگیره، پس قبل از اینکه بکهیون حرف چرت دیگه ای بزنه، تصمیم گرفت برای جواب دادن به سوالایی که توی جَو بود، صبر نکنه. شروع کرد:

-قبل از اینکه تورو ببینم اتفاق افتاد. درمورد شهرتم میدونی، سکسای زیاد و رسوایی دخترباز مدرسه.

چانیول پوزخند زد ولی بکهیون هیچی نگفت، پس ادامه داد:

-ولی بعدش تو اومدی و احساساتمو به هم ریختی.

بکهیون غرید ولی بیشتر از این عکس العمل نشون نداد. پسر جوونتر ادامه داد:

-وحشتناک بود، تمام احساساتی که باعث شدی حس کنم. جلوی استادامون احمق بازی در اوردم. نه تنها برای اینکه از پدرم انتقام بگیرم، بلکه واسه اینکه پیشت باشم و کلاسای خصوصیمون ادامه داشته باشه.

[Completed] •⊱ 'No' Is Not an Option ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora