قسمت يازدهم - كنسرت

2.8K 377 42
                                    

بکهیون وقتی به هوش اومد، از هیچی خبر نداشت. سعی کرد آخرین جایی رو که قبل از بیهوش شدن، اونجا بود، به یاد بیاره. صورت و صدای چانیول بود که دیده و شنیده بود. حالا که توی چهار دیواری این اتاق محبوس شده بود، میدونست وقتی پسر کوچیکتر بیدار شه، کارش ساخته¬ست.

بعدا به اون فکر میکرد. الان داشت از صحنه¬ی جلوی چشماش لذت میبرد. سه نفر مورد علاقه¬ش روی مبلایی که خیلی از تختش دور نبود، چرت میزدن.

چانیول توی خودش جمع شده، سرش به طرز ناجوری به یه طرف چرخیده و زیر چشماش سیاه شده بود. سهون روی اون یکی مبل بود، حالتش تقریبا مثل چانیول بود ولی سرش به پشت مبل تکیه داده شده و دهنش یکم باز بود. جیهیون، خب، دوقلوش راحت روی پای سهون خوابیده و مثل یه جنین توی خودش جمع شده بود ولی با این وجود، حالتش بین اون سه تا، راحت ترین بود.

لبای بکهیون به پوزخند کوچیکی کش اومد. سرشو به دو طرف چرخوند و دنبال یه چیزی گشت تا بنوشه. از شانس خوبش، دقیقا روی میز کنارش یه بطری آب که سرد نبود، قرار داشت. خودشو بالا کشید، روی دستی که سوزن توش نبود، بیشتر فشار گذاشت و دستشو دراز کرد تا بردارتش. سر بطریو چرخوند، ازش خورد و حالا که گلوش دیگه حس کاغذ سنباده نداشت، ناله¬ای از رضایت کرد.

از گوشه ی چشماش دید چانیول روی صندلیش تکون خورد و وقتی گردنش صدا داد، ناله کرد. چشماش آروم باز شد و اخم کرد. اولین کاری که کرد این بود که گوشیشو برداشت، شاید برای اینکه ساعتو چک کنه. وقتی چرخید تا بکهیونو چک کنه و فهمید بکهیون بیداره و بی هیچ حرفی داره نگاهش میکنه، از جاش پرید و بعد از چندتا قدم بلند، کنارش بود.

-خدایا، بک.

صورتشو قاب گرفت، وقتو هدر نداد و لباشو با لباش اسیر کرد. بکهیون بخاطر بوسه آه کشید و دستاشو سمت گردن پسر جوونتر بود. چانیول بین بوسه گفت:

-فاک، خیلی ترسوندیم...

یه بوسه¬ی دیگه رو شروع کرد، این بار شدیدتر و عمیق¬تر. با یه ذره فشار، دوباره بکهیونو روی تخت خوابوند.

-چانیو... ممم...

وقتی چانیول لب پایینیشو گاز گرفت، بکهیون وسط نفس کشیدنش، متوقف شد. آروم پسر جوونترو هول داد:

-چانیول... بسه...

چانیول با اوقات تلخی متوقف شد و به تخت تکیه داد. پرسید:

-چطوری؟

و دستشو دراز کرد تا موهای پسر بزرگترو کنار بزنه. بکهیون هوم کشید، دست دیگه¬شو توی دستش گرفت و شروع به بازی با انگشتاش کرد:

[Completed] •⊱ 'No' Is Not an Option ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora