baby

1.2K 120 152
                                    

Part 1

سم دوباره با مشت به در کوبید ولی انگار نه انگار
مثله اینکه دین نمی خواد باز کنه
تقریبا داد زد

■دین این در لعنتی رو باز کن کلی کار داریم

ولی بازم جوابی نشنید
زیر لب غر زد

■باشه خودت خواستی

به سمت آشپزخونه رفت

■سیسیلیا ...سیسیلیا

سیسیلیا با عجله به سمت سم دوید

€بله اقا کار داشتید؟

■اره لطف کن کلید در اتاق دین و بده

€ولی قربان من ....

■خواهش میکنم سی همین جوریم نمیرسیم به قرار اولش

سیسلیا با دودلی دست کرد تو جیبش و کلید در اورد
سم لبخندی از روی رضایت زد
کلید و گرفت ولی سیلیسیا سفت گرفته بودش و بهش نمیداد

اهی کشید

■خواهش میکنم سی زود باش

€ولی اقای وینچسر خیلی رو خوابشون حساسن اگه بفهمن من کلید و به شما دادم منو اخراج میکن

■نترس من نمیزارم فقط اون کلید لعنتی رو بهم بده

سم کلید و به زور از دست سیلیسیا بیرون کشید و دوید و از پله ها بالا رفت تا به اتاق دین برسه

کلید و انداخت و در باز کرد
در و هل داد

■دین.....اوه خدای من

جمله اخر و اینقد بلند گفت که دو تا دختر و پسری که تو بغل برادرش لخت خوابیده بودن از رو تخت افتادن
دین خوابالوده بلند شد و چشماشو مالوند
سم سریع جلوی چشماشو گرفت و رفت بیرون
پشتش درو بست

چند ثانیه بعد دختر پسر در حالی که لباس های کمی به تن داشتن از اتاق خارج شدن
سم با چشمای گرد بهشون زل زده بود
هردوشون لبخند شیطونی زدن و دختر چشمکی به سم زد و رفتن

●بیا تو سمی

سم با شنیدن صدای دین بالخره دست از زل زدن به اون دو تا برداشت و اخماش رفت تو هم
در حالی که پاهاش محکم به زمین میکویوند وارد اتاق دین شد

دین شلوار لی پر رنگ تنش بود ولی هنوزم بالا تنش لخت بود و تو کمد دنبال لباس مناسب می گشت

بددن اینکه به سم نگاه کنه همون لبخند شیطون همیشگیش گوشه لبش نقش بست

●چی شده سمی؟ چرا دوباره قیافه تو شبیه کسایی کردی که تو فکر قتل برادرشونن

سم احساس کرد دود از سرش بلند میشه
به دین توپید

■چون واقعا تو فکرشم.... دین اخه من از دست تو چی کار کنم من دیشب بهت گفتم امروز کلی کار داریم و باید صبح زود بیدار شی و دقیقا دیشب تو به من قول دادی که این یه هفته که لارن هست هیچ دختر پسری رو از بار ها بلند نکنی و تو دقیقا بر عکس عمل کردی ...

fame and lustWhere stories live. Discover now