big bro

524 66 50
                                    

Part 14

کستیل با اینکه کاملا خوب نشده بود ولی سم دین و متقاعد کرد تا مرخصش کنن چون اگه بیشتر تو بیمارستان می موند مطبوعات قطعا بو میبردن و کستیل در شرایطی نبود که فشار شغلی شو تحمل کنه

دین توی اشپز خونه شروع کرد به چک کردن دارو های کس تا ببینه چیزی رو جا ننداخته

صدای داد کس باعث شد دین قوطی کپسول رو زمین بندازه
ولی بی توجه به قرصای های که پخش زمین بودن
به سمت اتاقش دوید

کس گوش اتاق تو خودش جمع شده بود اروم گریه میکرد

پرستار بیچاره هم که نمیدونست چیکار کرده با ترس توی فاصله ی نسبتا دوری ایستاده از کستیل بود و نگاه میکرد

دین به سمت کس رفت و تو اغوشش گرفت

کستیل پاهاشو تو خودش جمع کرده بود و صورتشو با دستاش پوشونده بود

دین موهاشو نوازش کرد

●هی کس ... هی ... چیزی نیست من اینجام

دین بیشتر کس و تو اغوش کشید

حالا سرمای بدنش و لرزش هاش و حس میکرد

موهاشو بوسید

●کس ... چی شده ؟ بیب ...

سرشو به سینه دین فشرد

کس هق هق میکرد و صداش گرفته و لرزون بود

◇ اون .... داشت... دستشو .. میزد بهم ..

دین سر کسو بیشتر فشرد

و کس هنوزم گریه میکرد

پرستار بیچاره با درموندگی سعی کرد از خودش دفاع کنه

□چی ؟ولی من

دین نگاه ترسناکی به پرستار انداخت و همون باعث شد پرستار از ترس حرفشو بخوره

با سرش اشاره کزد که بره بیرون

به کستیل کمک کرد بلند شه و گذاشتش رو تخت
پتو روش کشید
هنوزم گریه میکرد

دین کنارش نشست و سرشو گذاشت رو پاهاش موهاشو نوازش کرد

زیر نوازش دین اروم تر شده بود ولی هنوزم سرد بود

کم کم نفس های سنگینش به پوست دین خورد و دین فهمید خوابش برده

آروم سرشو گذاشت رو بالش
پیشونیشو بوسید و خارج شد

پرستار بیرون ایستاده بود

دین اخمی کرد و به سمتش رفت

یقه شو گرفت و تو صورتش با صدای اروم جوری که کس نشنوه ولی با حرص و خشم گفت

●تو چه غلطی کردی مردک ؟

مرد با درموندگی و لحن التماسی جوابشو داد

fame and lustWhere stories live. Discover now