Part 16
کمی از شهر دور شدن
عصر بود که رسیدن
دین کنار محوطه پر از درخت و تاریکی ماشین و نگه داشتپیاده شدن
زمین بخاطر بارون های بهاری خیس بود و گلی
دین وسایل و از صندوق برداشت●خیلی خب کس باید یکم پیاده روی کنیم
◇خب چرا با ماشین نریم ؟
دین چشماشو درشت کرد
●چی ؟تو از من میخوای بیبی رو ببرم تو این گل .... زود باش یکم راه رفتن اسیبی نمیرسونه
کس گردنشو کج کرد و چشماشو مظلوم کرد
◇فک کردم من بیبیتم
دین خنده ای ریز به حسودی بچگانه کس زد
رفت و دستشو اندخت پشت گردنش
●تو بیبی نیستی که کس تو بیب ای
اخمای کس رفت تو هم
◇چه فرقی میکنه ؟
●خب فرق ش اینکه بیبی دختره تو پسری ...
کس لباشو به پایین کج کرد
نمی فهمید دین داره سر به سرش میزاره
دین دوباره خندید
چفدر قشنگ میخندید
چشماش بسته بود
و از ته دلش با زیبا ترین صدای ممکن میخندید
قند تو دل کس اب شد
بی اراده لبخندی زددین نفس شو گرفت و هوفی گفت
●خدایا خیلی وقت بود اینجور نخندیدم ...بیا بیا دیرمون میشه
بعد دست کس و گرفت و با خودش برد
بعد حدودا نیم ساعت پیاده روی و بالا رفتن از تپه
دین شاخه ها رو کنار زدبا دیدن چیزی که بهش میخواست چشماش برق زد
و زیر لب گفت
●خودشه
کستیل کمی عقب تر بود
بخاطر کوفتگی بدنش یکم براش سخت بود که بالا بیاددین رفت سمتش و کمکش کرد بیاد بالا
●خیلی خب کس یه دیقه اینجا وایستا .. من الان میام
کس از تنها بودن میترسید ولی اشتیاق تو چشمای دین نزاشت چیزی بگه
سرشو تکون داد و نشست
یه ربع بعد دین اومد
رفت پشت کس و چشماشو گرفت
کس گیج شده بود
خندید◇چی کار میکنی دین ؟
●فقط بهم اعتماد کن
بعد با حرکتش کستیل مجبور کرد حرکت کنه
کس چیزی نمیدید و سعی میکرد از دستاش کمک بگیره تا به چیزی نخوره
YOU ARE READING
fame and lust
FanfictionFame and lust by aphrodite 💚💙 دين وینچستر راک استار معروف، عشق براش معنی نداره ادما براش موقتی ان ... زود ازشون خسته میشه ... ولی یه نفر براش این جوری نیست یکی پیداش میشه که فرق میکنه 💚❤💙 Sexual content 🔞 rape drug abuse ... این داستان برای...