Part 24
کس خم شد و بن و بلند کرد
لبخندی زد بهش
یه جا بند نمیشدهی تو بغلش وول میخورد
◇بن دوست داری بابایی دین و ببینیم
بن با صدای بچگونه ش که تازه چند کلمه یاد گرفته بود گفت
●با..با
کس خندید لپ بن و بوسید
◇اره.. بابا
به سمت اتاق دین رفت
دین هنوزم خواب بود
صدای دستگاه نشون میداد هنوزم نفس میکشه
هنوزم قلبش میتپهدکترا چند ماه پیش گفتن امیدی به بیداری دین ندارن
ولی کس داشت
به همین دلیل اوردش خونه همه شرایط بیمارستان و فراهم کرد و اوردش خونهکنار تخت دین نشست
مثل هروز این یک سال شروع کرد باهاش حرف زدن
میدونست جوابی نداره
ولی دین میشنیدبا یه دستش بن و
با دست دیگش دست های گرم دین و گرفت◇سلام دین ... منم کس و.. بن ...دین میدونم خسته ای ... میخوای استراحت کنی ولی ... ولی الان یه ساله که خوابی یه ساله که بیدار نشدی ... دین دیگه وقتشه پاشو ... دین پاشو .. میخوام خیلی چیزا بهت نشون بدم ... پاشو ببین بن چه قشنگ میگه بابا ... پاشو دیگه .. پاشو دین .. دلم برات تنگ شده ..پاشو
اشکش از چشمای خیس ش روی دست دین افتاد
چشماشو سفت بست
دین بر میگشت
دین قول داده بود
ولی داره دیر میکنهچشماشو یهو باز کرد
ضربانش رفت بالادین دستاشو فشار داد
حسش کرددوباره این کار کرد
.....خب اینم پارت اخر
😊امیدوارم از فف لذت برده باشید
مرسی که میخونید
و اینقد به من لطف داشتید 💙💚❤ولی در مورد فف بعدی یه سری توضیحات هستن که قبل شروع ش اپ میکنم تو خود کتابش
اسمش هم bloody rose هست
احتمالا بعد از ظهر اپ میکنم
تو همین بوک خبر میدم 😍😍😍
بازم ممنون که انقد خوبید
YOU ARE READING
fame and lust
FanfictionFame and lust by aphrodite 💚💙 دين وینچستر راک استار معروف، عشق براش معنی نداره ادما براش موقتی ان ... زود ازشون خسته میشه ... ولی یه نفر براش این جوری نیست یکی پیداش میشه که فرق میکنه 💚❤💙 Sexual content 🔞 rape drug abuse ... این داستان برای...