the only way

409 51 20
                                    

Part 19

ترس و ناامیدی تو دل دین ریشه زده بود و وجود دین و از داخل داشت از بین میبرد
مشکلات انگار با هم متحد شده بودن تا دین و از پا در بیارن
نگرانی کس
نگرانی بچه تو شکم لارن که حتی مطمئن نیست واسه خودشه

همه اینا دین و داشت شکست میداد

حال کس هم بهتر نبود اول که فهمید به خاطر چی متهم شده جوری خشکش زد که دین ترسید
زیاد نشون نمیداد که حالش بده ولی کابوس های شباش که داد میزد

من بی گناهم

کاملا اینو نشون میداد که چه حالی داره

روز اخرین دادگاه حال همه بد بود
همه از نتیجه میترسیدن

دیشب که مت و سم سعی کردن تا با پول پسرو از شکایتش منصرف کنن ولی اون قبول نکرده بود
هنوزم بر نگشته بودن

انگار هنوزم امیدی داشتن

دین صدای زنگ و شنید
سی نبود
پس باید خودش پا میشد
جوری که کس رو بیدار نکنه
از جاش تکون خورد
خسته بود دیشب تا صبح کس داد میزد و ازش کمک میخواست

به سمت در رفت
تصویر لارن روی صفحه ایفون نقش بسته بود

همیشه مواقع بدی ظاهر می شد

گوشی رو برداشت

●الان میام لارن

کت شو پوشید و رفت بیرون

لارن لبخندی به لب داشت

کمی چاق تر شده بود

●سلام لارن

☆سلام دین

●خوبی ؟

☆ممنون

●اتفاقی برا بچه افتاده .. چیزی شده که اومدی ؟

☆نه اومدم باهم صحبت کنیم

دین لپاشو باد کرد دستشو با در تکیه داد

●لارن امروز نمیتونم

☆دین محض رضای خدا با هام مخالفت نکن و گوش کن

دین اهی کشید

●بگو میشنوم ...

☆من میدونم چجوری کستیل و نجات بدی

دین سکوت کرد
چشماش گرد شده بود
اون از کجا میدونست
چطوری کس و نجات میداد
میدونست نباید بره ولی
این تنها راه نجات کس بود

....

به دادگاه رسیدن
با دیدن اون همه ادم







پر بود از خبر نگار و دوربین

مت محکم کوبید به فرمون

□نه نه نه اینا اینجا چه غلطی میکن ...

دین به بیرون زل زده بود
چرا همچی اشتباه پیش میره
چرا همچی هی داره بدتر میشه

ماشینو نگه داشت
چند تا از افسر های پلیس جلو اومدن تا کس و دین از بین انبوه خبر نگار ها در بیارن

یه محض پیاد شدن از ماشین دوربین ها و اوم به سمت کس و دین هجوم اوردن
دین سعی میکرد کس و ازشون دور کنه

سوال های ازار دهنده خبر نگار ها
دین و عصبی کرده بود

¤اقای کالینز شما به چی متهم شدید

☆چرا از رسانه ها پنهان کردید

*اقای وینچستر شما اینجا چی کار میکنید

♤این جلسه چندمه دادگاه



سوال های مسخره و احمقانه شون
اونا وظیفه ی دیگه جز سرک کشیدن تو زندگی مردم نداشتن

بالخره تونستن وارد بشن و به محض ورود در بسته شد

دین نفس نفس میزد
کس سرش پایین بود

●کس تو خوبی ؟

کس سرشو اروم تکون داد ب علامت مثبت

حالش اصلا خوب نبود ولی دین همین الانشم به خاطرش کلی نگرانی و سختی کشیده بود

وارد اتاق دادگاه شدن
دادگاه میگذشت و همه چی بر علیه کس بود

رای هییت منصفه معلوم بود
کس میدونست راهی برای اثبات بی گناهیش نیست
پذیرفت سرنوشت خودشو پذیرفت
حالا فقط میخواست کنار دین باشه
....

قرار شد بعد یه ربع تنفس دادگاه تصمیم نهایی شو بگه

دین پیش سمی رفت

●سمی سمی یه کار ی کن سمی کس نمیتونه این کارو کرده باشه... نمیتونن کس و ببرن زندان سمی

سم با نا امیدی گفت

○دین کاری از دستم بر نمیاد ما هیچ شاهدی نداریم که کس اونروز کجا بوده

●نه نه نه این امکان نداره سم یه راهی هست ممکنه یه راهی هست که ثابت کنه کس بی گناهه ... حتما هست من نمیزارم بره زندان نمیزارم

اشکاش میریخت و دستاش میلرزید
سر خورد رو زمین

سم رو شونه دین زد

○دین ... متاسفم

این اخرش بود
اخر کار بود
دیگه قرار نبود صبح ها صورت کس و ببینه
دیگه نمیتونست بغلش کنه سفت کس هم اعتراض کنه
این اخر ماجرا اون و کس بود

جاستین و دید که از اتاق بیرون اومده
عین خیالش نبود
میخندید و با اون وکیل احمق ش اب میخورد
اون کثافت لعنتی
خون دین به جوش میومد
دستاشو مشت کرد

سم متوجه حال دین شد
با نگرانی به دین که داشت با خشم به اون پسر نگاه میکرد رو کرد

○دین ... دین اروم باشه خواهش میکنم کار احمقانه ای نکن و اوضاع رو بدتر نکن

دین چشماشو محکم بست نفس عمیقی کشید
نمیراشت اونا ببرن

از اون سالن خارج شد بی توجه به صدای سمی
گوشی شو برداشت

○الو...‌لارن ... شر طتو ...من قبول میکنم
......
ممنون که میخونید
امیدوارم دوست داشته باشید

❤💚💙

fame and lustWhere stories live. Discover now