bad news

460 61 47
                                    

Part 17

دین خوشبختانه اسیب هاش جدی نبود
بجز چند تا بخیه روی پیشونیش
و گونه ش
و البته کبودی های شکم و کمرش
شکستگی نداشت

دین نگران حال خودش نبود زیاد
بیشتر رفتار های کس اونو نگران میکرد
از وقتی اون اتفاق توی جنگل افتاده حالش بدتر شده
کابوس ها ی جدید و هذیون تازه
غذا نمیخورد و ضعیف تر از قبل شده

بدون دین همش بی قرار ی میکرد
نمیزاشت دین از خونه جم بخوره
دین فقط وقتایی که به خاطر ارام بخش ها خوابش میبرد میتونست پاشو بزاره بیرون

امروز با دکتر کس قرار داشت
کستسل و به زور قرص ها خوابونده بود
کس که نمیتونست بره خودش باید میرفت

به سمت اشپز خونه رفت تا سی رو ببینه

در زد و به چارچوب در تکیه داد

سیسیلیا مشغول شستن ظرف ها بود برگشت و لبخند زد

شیر ابو بست

×سلام اقای وینچستر کاری داشتید ؟

●سلام سی .. راستش اره میخواستم برم بیرون میتونی حواست به کس باشه خوابه ولی اگه بیدار شد بهم زنگ بزن

×حتما اقای وینچستر ...

●ممنون سی

دین خواست بره که سیسیلیا چیزی یادش افتاد

×راستی اقای وینچستر ...

دین سر جاش ایستاد
و رو شو برگدوند

سی دستاشو خشک کرد و به سمت کشو اشپز خونه رفت بازش کرد و نامه ای از توش در اورد

×این برای اقای کالینز ... احضاریه دادگاه صبح اون کسی که فرستادید خونه شون اورد

دین اخماش رفت تو هم .. نامه رو گرفت و بازش کرد

احضاریه دادگاه بود

از کس به دلیل تجاوز جنسی و ضرب و شتم شکایت شده

ین چشماش داشت از حدقه در می اومد

چی ؟

دنبال اسم شاکی گشت

جاستین کمپل

این دیگه کی بود
این چه چرت و پرتی بود
دین کاغذو مچاله کرد
تاریخ دادگاه دو روز دیگه بود
کس در شرایطی نبود که بتونه حضور پیدا کنه

لعنتی
باید به سمی زنگ میزد
دنبال گوشی ش گشت

زنگ در به صدا در اومد

به سیسیلیا که با چشمای گرد به ش زل زده بود اشاره کرد

●برو در و باز کن سی

دین به سمی زنگ زد

بوق اول
بوق دوم
بوق سوم
بوق چهارم

fame and lustNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ