Part 15
دین وارد خونه شد و خودشو انداخت رو مبل
از خستگی چشماش باز نمیشدسمی یه لیوان قهوه براش اورد
بلند شد و ازش گرفت
●ممنون سمی
○خواهش میکنم
کنار دین نشست و کمی از قهوه ش خورد
دین رو به سم کرد●مت پیششه
سمی سری تکون داد و اروم گفت
○اره
دین اهی کشید و قهوه شو خورد
دلش برا کس تنگ شده بود
فقط چند ساعت نبود ولی دلش تنگ بودمت از پله هاپایین اومد
دین و سم هردو ایستادندمت رو به دین کرد
□میخواد تو رو ببینه
دین سری تکون داد و از کنار مت رد شد تا به اتاق کس بره
در و باز کرد
کس گوشه ی تخت خودشو جمع کرده بود
لبخندی زد
رفت و لبه تخت نشست
کس با حس پایین اومدن تخت روشو برگردوند
با دیدن دین لبخند بی جونی زد◇دین
بعد خودشو تو اغوش مورد علاقه انداخت
●هی بیب
اروم بغلش کرد و اروم شروع کرد به نوازش کرد
بعد از چند ثانیه کس سرشو از سینه دین بلند کرد و به صورت دین نگاه کرد
◇دین کجا رفتی ؟... نبودی دلم تنگ شد واست خب
دین دوباره لبخندی به صورت کستیل سی و هشت ساله که بیشتر به یه پسر بچه سه میخورد زد
اون چشمای مظلوم گرد ابیش
و لبای اویزونش
دل دین براش ضعف میرفتموهاشو از صورتش کنار زد
●ببخش بیب ... کار داشتم نمیخواستم برم مجبور شدم ...
کس سرشو گذاشت رو سینه دین و خودشو مثل گربه بهش مالوند
◇اشکال نداره... الان بمون کنارم .. نرو من میترسم
●باشه عزیزم
دین همین طوری که کستیل و تو اغوش داشت
رو تخت دراز کشید و کس و با خودش خوابوند
پتو ر خودشون کشیدکس هنوزم به سینه ش چسبیده بود
خنده ی بی صدایی زد
چقدر حس نفس های گرم کس رو سینه ش خوب بود
...
مت کمی از قهوه ای که سم اورده بود چشیدسمی رو بهش کرد و با تردید پرسید
○حالتون بهتره ؟
مت اهی کشید و لیوان رو روی میز گذاشت
YOU ARE READING
fame and lust
FanfictionFame and lust by aphrodite 💚💙 دين وینچستر راک استار معروف، عشق براش معنی نداره ادما براش موقتی ان ... زود ازشون خسته میشه ... ولی یه نفر براش این جوری نیست یکی پیداش میشه که فرق میکنه 💚❤💙 Sexual content 🔞 rape drug abuse ... این داستان برای...