PART8

2.2K 414 13
                                    

ماشین نشسته بودنو هوسوک بدون هیچ حرفی اونو به سمت محل کار جدیدش میبرد جلوی کافه ترمز کرد

هوسوک-شیفتت تموم شد زنگ بزن بهم بیام دنبالت

یونگی-بلدم خونه رو خودم

هوسوک-وقتی گفتم میام دنبالت یعنی میام

باشه ای گفتو از ماشین بیرون رفت وارد کافه شد به سمت یکی از گارسون ها رفت

یونگی-سلام مین یونگیم بهم گفتن که میتونم از امروز کارمو شروع کنم

-سلام یونگی من بنم بهت کمک میکنم خب بیا اول بریم تا تو لباس بپوشی

به سمت در کوچیکی که گوشه کافه بود رفتن  بن درو باز کرد وارد رختکن شدن

بن-بیا اینو بپوش

لباسامو با شلوار مشکی و پیرهن سفید عوض کرد یه پاپیون مشکی به گردنش زد

بن-اوکی بریم تا بهت نشون بدن باید چیکار کنیم ببین یونگی خوب دقت کن من چجوری با مشتریمون صحبت میکنم

به سمت میزی که یه زوج جوون روش نشسته بود رفت

بن-ظهرتون بخیر به کافه ما خوش اومدید

مرد-ما یدونه اسپرسو و یدونه میلک شیک توت فرنگی میخوایم

بن-حتما چیز دیگه ای میل ندارید

زن-ممنون

بن در حالی که کاغذ سفارشو از توی دفترچش میکند به یونگی نگاه کرد

بن-بعد این سفارشارو میزنی به اینجا و یه نگاهی به این تخته که اینجاست میکنی تا اگه چیزی تموم شده دیگه سفارششو نگیری مثلا دیگه کیک هویج نداریم پس دیگه نباید اون سفارشو بگیری و اگه کسی اونو سفارش داد ازش معذرت خواهی کنی و بگی یه چیز دیگه سفارش بده

یونگی-فهمیدم

سفارش چندتا مشتری اول رو با کمک بن گرفت و بعد از اینکه تونست بدون غلط کارشو انجام بده بن رفت

......................................................................

L♡VE RACEWhere stories live. Discover now