PART12

2.2K 389 25
                                    

مرد-هی گارسون بیا اینجا
به سمت مرد میانسالی که به شدت مست بود رفت
و سعی کرد یه لبخند زورکی روی لباش بیاره

یونگی-چطور میتونم کمکتون کنم اقا؟
مرد-یکم دیگه واسم وودکا بیار
به سمت بطری های وودکا که منظم روی یه میز

چیده شده بودن رفتو یکی از اونا رو توی لیوان مرد خالی کرد بوی الکل و سیگار باعث میشد سردرد بگیره با اینکه چند ساعتی اونجا بود ولی نمیتونست به این بو عادت کنه
یونگی-کشتمت بن

فلش بک
بن-اوه واقعا یعنی شما یه ماهه با هم حرف نمیزنید فقط چون اون مچتو وقتی که داشتی پورناشو نگاه میکردی گرفت
یونگی-ای کاش فقط نگاه کردن بود اون منو وقتی تحریک شده بودم دید

بن-شت پسر بد ریدی
سرشو به نشونه مثبت تکون داد و به چشمای ابی بن نگاه کرد
بن-خب تمریناتتون چطوره؟
یونگی-هر روز قبل از اینکه بیایم کافه تمرین میکنیم البته اون اصلا باهام حرف نمیزنه همه حرفا رو به نامحون هیونگ میگه اون بیچاره هم مثل پت پستچی پیامشو بهم میرسونه

بن-تو مسابقه دو هفته دیگه شرکت میکنی؟
یونگی-نه جین هیونگ میگه بهتره اولین مسابقه رو نگاه کنم  توی دومی دنبال جایگاه نباشم و از سومی شروع کنم به ترکوندن اینجوری از اشتباهاتی که ممکنه پیش بیان جلوگیری کنم
بن-اون واقعا مثل مامانا رفتار میکنه انگار بچشی
یونگی-خب راستش اون واقعا خوب توضیح میده و میتونه قانعت کنه که چه کارایی به نفعته

بن-در زمینه گی بودنتتم ازش کمک گرفتی؟
یونگی-هی تو یه کاری میکنه من پشیمون شم بهت یه جیزیو بگم
بن اروم خندیدو با دستش موهای یونگی رو بهم ریخت
بن- من فکر نمیکردم جی هوپ کاپیتان باحال تیم شماره یک ماشین سواری پورن نگاه کنه
یونگی-اونم ادمه

بن-خودمونیما حداقل باعث شد تو به گرایشت پی ببری یونگِی
با شنیدن این حرف دوتاییشون زدن زیر خنده
بن-یونگی میتونم ازت یه خواهشی کنم
یونگی-حتما رفیق
بن-من جمعه ها توی یه بار کار میکنم ولی این جمعه نمیتونم میتونی به جای من بری اونجا از خجالتت درمیام

یونگی-بیخیال حتما اینکارو میکنم چه ساعتیه
بن-ساعت شیش عصر تا دوازده شب
یونگی-ادرسو برام بفرست
بن-ولی مگه نگفتی جی هوپ بهت سخت میگیره

یونگی-به نامجون هیونگ میگم راضیش کنه حرف اونو گوش میده
بن-عاشقتم
و بوسه محکمی به لپ یونگی زد
پایان فلش بک

با احساس دست مرد روی باسنش چهرشو با انزجار جمع کرد
مرد-خوشگله شبتو با من بگذرون
یونگی-ولم کن پدوفیلی
دست مردو با ضرب ول کردو برگشت سمت  پیشخوان تا کارشو با پسری که جاش نسبتا امن تر بود عوض کنه

یونگی-نوبت توعه رفیق ساعت ده شده
پسر سری تکون دادو دستاشو به شونه یونگی زدو رفت یک ساعتی گذشت که با شنیدن یه صدای اشنا به سمت صاحب صدا برگشت

برایان-اوه اون پسر جدیده
اخمی بهش کرد و به سمت لیوانایی که اونجا بود رفت
یونگی-چی میخوای کوفت کنی
برایان-اوه پسر من زیاد خوردم ولی ازت میخوام تو هم بخوری
یونگی-چی میخوای
برایان-دهنتو دور دی..
یونگی-خفه شو

برایان دور شد و یونگی بعد از نفس‌عمیقی که کشید مشغول شد
به ساعت نگاهی انداخت دوازده شده بودو بجز چهار پنج نفر کسی اونجا نبود خواست بره خونه که یک دفعه بدن بزرگ و هیکلیه برایان افتاد روش

برایان-هعی من بابتش بهت پول میدم
یونگی-برو بده به عمت
برایان-یک میلیون یورو چطوره؟
مچ یونگی رو به دیوار فشار دادو صوتشو بهش نزدیک کرد

یونگی-نمیخوام گفتم
نفسش که بوی بد الکلو سیگاری که میداد باعث میشد حالت تهوع یونگی شدید تر بشه
برایان-دو میلیون
لباشو به گردن یونگی رسوندو به گردنش لیسی زد
یونگی-ولم کن

برایان-چهار میلیون
هوسوک-چی باعث شد فکر کنی میتونی روی بدنش قیمت بزاری برایان
برایان با خنده از یونگی جدا شد
برایان-جی هوپ رفیق اینجا چیکار میکنی؟
هوسوک-هیچکار ولی تو داری غلط اضافی میکنی ولش کن

برایان-بدنش خیلی خوبه پسر از همه اون دخترا بهتره نمیدونم چطور در مقابل وسوسه پول وایساد
هوسوک-چون بدنش بیشتر می ارزه شوگا بیا اینجا
دستشو به سمت یونگی که از ترس نمیتونست درست نفس بکشه دراز کردو بعد از اینکه دست یونگیو گرفت اونو فرستاد پشتش برایان قهقه ای از سر مستی زد

برایان-اوه پرنس اومده سفید برفیو نجات ب...
نتونست حرفشو کامل بزنه و بیهوش افتاد رو زمین
هوسوک-عوضی
دست یونگیو کشیدو از بار بیرون رفتن و به سمت ماشین هوسوک که رو به روی بار پارک شده بود حرکت کردن از فشاری که هوسوک به دستای یونگی میورد میشد فهمید حسابی عصبیه و قراره بازم سر یونگی داد بکشه ولی چیزی که الان برای یونگی مهم بود اینه که اول بالا بیاره

.......
سال نو مبارک خب مرسی که داستانو میخونیدو دوسش دارید امیدوارم بتونم تو سال جدید داستانو با جاهای بهت بکشونم :)امیدوارم سال خوبی برای همتون باشه
#lucy

L♡VE RACEWhere stories live. Discover now