Part21

1.9K 338 45
                                    

اروم چشماشو باز کرد

یونگی-هوسوک

جوابی نشنید با دیدن خودش روی تخت تازه یادش اومد که دیشب بعد از دعوا با هوسوک رفته بود تا روی مبل بخوابه با دیدن هوسوک با لباس بیرون روی مبل به سمتش رفت همونطور که نزدیکش میشد بوی بد الکل باعث شد  صورتش جمع بشه اروم زیر لب احمقی به هوسوک گفت و دستشو روی سر هوسوک گذاشت

یونگی-هوسوک هوسوک

هوسوک-بزار بخوابم

یونگی-دیشب با چند نفر بودی؟

هوسوک با شنیدن این حرف چشماشو باز کرد با دیدن یونگی که موهاش بهم ریخته بودو چشماش یکمی پوف کرده بود اونم بالا سرش  نگاه شرمنده ای به خودش گرفت

هوسوک-هیچی فقط رفتم یکمی نوشیدنی بخورم

یونگی-ببین من دیشب یکم تند رفتم

هوسوک-یونگی

لحن عجیب هوسوک باعث شد یونگی با تعجب بهش نگاه کنه

هوسوک- میخوای توی یه رابطه باشی؟

یونگی-چی میگی هوسوک

هوسوک- تا زمانی که من تو المانم و قبل اینکه برم میتونی با من باشی

یونگی-احمقی نکنه هنوز مستی

هوسوک-حالیمه چی دارم میگم مین یونگی تو میخوای بودن توی یه رابطه رو تجربه کنی منم اونو بهت میدم

یونگی- چی داری میگی هوسوک

هوسوک-دارم میگم تا زمانی که المانم نقش دوست پسرتو بازی میکنم بدون اینکه حتی علاقه ای بهت داشته باشم فقط چون دوستمی

یونگی-هو...

دیگه نتونست به حرفش ادامه بده چون لبای هوسوک روی لباش بودن و تلخی الکلی که روی لبای هوسوک باعث شد یونگی صورتشو جمع کنه و از هوسوک جدا بشه

هوسوک-تا امشب وقت داری روش فکر کنی مین یونگی دوست پسرم می شی یا نه

از جاش بلند شدو به سمت حموم رفت و اجازه داد تا قطره های اب گرم روی شونه های برنزش بشینه و   ارومش کنه کلافه موهاشو چنگ گرفت و سعی کرد حرف های اون باریستا رو فراموش کنه

فلش بک

هوسوک-سنگین ترین چیزی که دارید لطفا

باریستا-مطمئنی ممکنه بدجور معدتو بهم بریزه اونم این ساعت شب

به باریستا که یه مرد نزدیک به سی ساله بود نیشخندی زد

هوسوک- فقط همون ارومم میکنه

باریستا یه لیوان کوکتل معمولی براش اوردو رو به روش نشست

باریستا-نوچ شاید حرف زدن بهتر از اون بتونه ارومت کنه بنابراین گوش میدم

L♡VE RACEWhere stories live. Discover now