یونگی در یخچال رو باز کردو یکی از ابجوهای داخلشو برداشت و خودشو روی تخت انداخت
هوسوک-به منم بده
دوباره در یخچال کوچیک کنار تخت رو باز کردو بطری کوچیک دیگه ای رو توش دراورد و اونو به سمت هوسوک پرتاب کرد و در بطری خودشو باز کرد
هوسوک-خب امروز بهت خوش گذشت؟
یونگی-معلومه که خوش گذشت مخصوصا باغ وحش و موزه شکلات
هوسوک-شکلات خیلی دوس داره؟
یونگی-عاشقشونم
هوسوک-اونطوری که تو به شکلاتا نگاه میکردی مشخص بود یه دیوانه عاشق شکلاتی تازه بعدشم تا تونستی شکلات خریدی
یونگی با خنده چشماشو بست و یه مقدار از ابجو رو وارد دهنش کرد
هوسوک-یونگیا فردا کجا میخوای بری؟
یونگی-میشه بریم کلیسا جامع و بعدشم اون موزه ای که اثرای پیکاسو توشه
هوسوک-اوکیه میبرمت
یونگی-هوسوک
هوسوک در حالی که حواسش به گوشیش گرم بود سرشو بالا اورد و به یونگی نگاه کرد
یونگی-بابت اینکه کاری میکنی بهم خوش بگذره ممنونم
اینو گفت و قطره ابجویی که کنار لبش بود رو با استین لباس راه راه ابیش پاک کرد
هوسوک-ماها دوستیم دیگه این کاریه که همه ی دوستا واسه هم میکنن درست کردن لحظه های قشنگ
یونگی-ممنون
خسته چشماشو مالید و پتوی سفید رو روی تنش کشید
هوسوک-یونگی میخوای بخوابی خیلی زوده
یونگی-امروز خیلی جنب و جوش داشتیم هوسوک خیلی خستم
هوسوک-باشه میخوام فردا ببرمت کلیسا یکمم اون اطراف دور بزنیم موزه رو هم پس فردا میبرمت
یونگی-باشه ولی بزار بخوابم هر کاری خواستی بکن
هوسوک با لبخند نگاهی به قیافه خوابالود یونگی و موهای بلوند بهم ریختش کردو بعد از خاموش کردن برق به سمت تخت رفت و کنار یونگی دراز کشید
یونگی-هوسوک واقعا بعد مسابقه بعدی دیگه
نمخوای بازی کنیهوسوک-نه
یونگی-چراهوسوک-به نظرم دیگه کارم تموم شده میخوام برگردم کره
یونگی-یعنی بعد از مسابقه دو هفته بعد برمیگردی کره؟ یکم زیادی زود نیست من میخوام تو ببینی من چطور رانندکی میکنم
هوسوک-چی دو هفته دیگه نه اون نه
اروم به طرز تفکر اشتباه یونگی خندید
YOU ARE READING
L♡VE RACE
Fanfiction-میشنوم -همه چی با یه مسابقه شروع شد و -و - ومن عاشقت شدم کاپل:سپ((یونگی باتم))/نامجین ژانر:کمدی -اسمات-تقریبا ورزشی وضعیت: کامل شده