Part18

2K 346 20
                                    

هوسوک-هی یونگی کجایی

به پسر مو نارنجی نگاه کرد که منتظر بهش زل زده بود

هوسوک-بخور دیگه چرا تو فکری؟چیزی شده

یونگی-نه چیزی نیست

سرشو به طرفین تکون داد تا فکر و خیالاتشو از خودش دور کنه به بشقاب جلوش نگاه کرد  با دیدن غذا جلوش لبخندی زد و  شروع به خوردن کرد اواخر غذا خوردنشون بود که هوسوک بازم حرف زد

هوسوک-خب اگه ناهارتونو خوردید پاشید بریم نامجون تو برو پشت بشین یونگی بیاد جلو من رانندگی میکن

نامجون قبول کرد و بعد از اینکه از رستوران بیرون اومدن رفت روی صندلی های پشت و روی پای جین خوابید یونگی کنار هوسوک روی صندلی جلو نشسته بود و مشغول بازی کردن با گوشیش بود

هوسوک-کمربندتو ببند و اینکه اگه میخوای توی اینترنت سرچ کن ببین کجا میخوای بری

کمربندشو بستو توی گوشیش دنبال جاهایی گشت که توی کلن دوست داشت ببینه هوسوک ماشین رو روشن کرد و با خوشحالی سوت کشید

هوسوک-پیش به سوی کلن 

ساعت نه شب به هتل پنج ستاره ای که میخواستن رسیدن و دوتا اتاق برای خودشون گرفتن یونگی در حالی که چمدونشو تو اتاق میکشید به هوسوک که بی خیال با گوشیش بازی میکرد نگاهی انداخت

یونگی-نمیتونستی بگی حداقل دو تخته بدن بهمون

هوسوک-میتونی رو مبل بخوابی اگه مشکلی داری

یونگی-مشکل دارم معلومه که مشکل دارم ولی رو مبل نمیخوابم تو رو مبل بخواب

هوسوک خودشو روی تخت دو نفره انداخت و روی رو تختی شیری رنگش غلتی زد

هوسوک-نوچ عمرا من رو همین تخت میخوابم حالا تو میخوای بیا اینجا پیش من بخواب یا برو روی مبل الانم اگه میخوای یه دوش بگیر منم یه چرت بزنم بعد بریم شام بخوریم

حولشو برداشتو بعد از تنظیم اب چنو لحظه تا پر شدن وان صبر کرد بعد توی اون دراز کشیدو با ارامش چشم هاشو بست

هوسوک-دیوونه بیدار شو

با دیدن هوسوک بالا سرش سریع دستاشو گذاشت روی بدنش و سعی کرد بالا تنشو بپوشونه

یونگی-هیچ معلومه داری چیکار میکنی واسه چی اومدی تو

هوسوک-قرار بود یه دوش بگیری برگردی الان ساعت سه نصفه شبه و من گشنمه

با تعحب به حرف هوسوک فکر میکرد

یونگی-ساعت چنده؟

هوسوک-سه

یونگی-برو بیرون الان خودمو میشورم میام

سریع خودشو شست از اونجا بیرون رفت با دیدن هوسوک که کلافه روی تخت نشسته بود لبخند زد

L♡VE RACEWhere stories live. Discover now