Part19

2K 354 31
                                    

نامجون به جین نگاه کرد که بعد از ناهار خیلی راحت روی تخت خوابیده بود دستشو ما بین موهای خرمایی جین تکون میداد با فکر کردن به قرار امروز بعد از ظهرشون لبخندی گوشه لبش اومد خم شد و بوسه ای روی گونه جین گذاشت

جین-ای بابا اگه گذاشتی ما بخوابیم

نامجون-ببخشید هیونگ نمیخواستم بیدارت کنم

جین به قیافه مظلوم نامجون نگاه کرد

جین-جبرانش کن واسم

نامجون-چطوری

جین-بغلم کن

نامجون-تو همینجوریشم رو پای من خوابی هیونگ

جین-منظورم اینه که اون عینکت که تو رو مث سگ جذاب میکنه رو برداری و اون کتاب فاکیتم بندازی یه طرف کنارم دراز بکشی و بعدش بغلم کنی احمق

نامجون-چشم

عینک و کتابشو روی پاتختی کنارش گذاشت دراز کشیدو بدن برهنه جینو از زیر پتو بغل کرد

جین-خب نگفتی امروز عصر کجا میخوای منو ببری

نامجون-یه قرار دوتفری خودمو خودت

جین-اوهوع

روشو به سمت نامجون کرد و با دستاش صورت نامجونو قاب گرفت

جین-دونسنگ کوچولوم رمانتیک شده

نامجون با خنده حلقه دستشو دور کمر باریک جین تنگ تر کرد

نامجون-بودم

جین-اره تو راس میگی

نامجون خندید و بوسه ای روی پیشونی جین کاشت

جبن-بخواب که واسه عصر انرژی داشتی باشی وگرنه من با دیدن یا دوس پسر بی حال سوپرایز نمیشم

نامجون-چشم

جلوی اینه موهاشو مرتب کرد

جین-باشه باشه خوشگلی خوبه قیافه های زشتتم دیدم بیا بریم دیگه

نامجون دستی به ژاکتش کشیدو پشت سر جین راه افتاد سوار ماشین شدن و راه افتادن داشتن از خیابونای سبز کلن میگذشتن که جین دیگه نتونست حس کنجکاویشو تحمل کنه

جین-خب حالا بگو کجا میریم

نامجون-باغ وحش

یونگی-واقعا وای من خیلی باغ وحشو دوس دارم

نامجونو جین برمیگردن پشت ماشینو نگاه میکنن

هوسوک-سلام

هوسوک و یونگی در حالی که با عینک دودی و تیپ سیاه سفیدشون روی صندلی های پشت نشسته بودن براشون دست تکون دادن

نامجون-شما ها اینجا چیکار میکنید

هوسوک-گوسفند میچرونیم اومدیم باهم دیگه بیرون دیگه

L♡VE RACEWhere stories live. Discover now