5

3.3K 607 158
                                    

تهیونگ همراه هوسوک از اتاق خارج شد و در رو پشت سرشون به آرومی بست تا جونگکوک رو از خواب بیدار نکنه . نگاه منتظرش رو به هوسوکی داد که به دیوار تکیه داده بود و به نقطه نامعلومی خیره شده بود .

سکوت بینشون طولانی شد و تهیونگ کم کم داشت تصمیم میگرفت خودش شروع کنه که هوسوک به حرف اومد :

_ نمیدونم خبر داری یا نه ولی جونگکوکی روحیه لطیفی داره ... برخلاف این که دوست داره نشون بده که خشن و سرسخته... اون فقط یه پسر کوچولوئه که باید مدام بهش توجه کنی و مواظبش باشی فهمیدی ؟

تهیونگ با اخم به پسر روبه روش نگاه کرد . یکم دلش براش میسوخت چون هوسوک به وضوح حسی فراتر از چیزی که نشون میداد به جونگکوک داشت ولی تهیونگ نمیتونست کوتاه بیاد . جونگکوک مال تهیونگ بود و همه به خصوص هوسوک باید این رو میفهمیدن .

پس با صدای جدی گفت :

_ من نیازی به اخطار دادن ندارم ... با تمام وجودم ازش مراقبت میکنم چون اون نیمه گمشده منه ...

و سعی کرد روی جمله آخر تاکید کنه .

چهره ی هوسوک در هم کشیده شد و دست هاش مشت شد . با لحن تندی جواب داد :

_ پس توی این یک هفته کجا بودی ؟

_ چون نمیدونستم جونگکوک چه حسی بهم داره ... ولی حالا که میدونم اون هم مثل من بی تابه دیگه ترکش نمیکنم ...

هوسوک که تا اون لحظه توی چشمای تهیونگ خیره شده بود روش رو برگردوند و با صدای شکسته ای گفت :

_ درسته ... فقط چون جونگکوکی این رو میخواد ... فقط به همین دلیل ...

******

_ واییییی ... پس تو واقعا عکاسی ؟ میتونم چند تا از عکساتو ببینم ؟

تهیونگ با لبخند به جیمین نگاه کرد . پسر قد کوتاه مثل یک دوست صمیمی با تهیونگ برخورد میکرد که حس خوبی به پسر جوان تر که کمی توی اون جمع معذب شده بود میداد .

با این که تهیونگ ترجیح میداد کنار جونگکوک بشینه تا بیدار بشه ولی اعضا ازش خواسته بودن به اتاق استراحتشون بره تا بیشتر با هم آشنا بشن .

هوسوک بهانه آورده بود که خسته اس و رفته بود تا توی استودیوش استراحت کنه . پسرا از این موضوع کمی ناراحت به نظر میومدن ولی به روی خودشون نیوردن .

_ درسته... توی فن ساین به من و جونی گفتی که عکاسی میخونی یادم رفته بود ...

جین با صدای بلند و پرانرژی توضیح داد و به نیمه اش نگاه کرد تا حرفش رو تائید کنه .

نامجون سر تکون داد :

_ من یادم بود ... ولی خب ... شرایطش نبود که بگم ...

تهیونگ ناخوداگاه اخم کرد :

_ چرا ؟

یونگی درحالی که اخم کرده بود و به دیوار تکیه داده بود بدون اینکه به تهیونگ نگاه کنه گفت :

Soulmates Band ( taekook _ canon )Where stories live. Discover now