10

2.9K 556 194
                                    

جونگکوک غرق کارش توی استودیو نشسته بود و به صفحه نمایش بزرگ جلوش خیره شده بود . در حالی که با نرم افزار مخصوص آهنگسازی کار میکرد سعی داشت ملودی زیبایی که جدیدا توی ذهنش به وجود اومده بود رو خلق کنه ‌. ملودی که با دیدن تهیونگ هیجان انگیز تر میشد و قلب جونگکوک رو به تپش می انداخت .

جونگکوک خجالت میکشید درباره اون اهنگ چیزی به تهیونگ بگه چون تقریبا مطمئن بود داره عاشق اون پسر خوش قیافه ی مهربون میشه و از نظر خودش این موضوع خجالت اور بود چون هنوز حتی با هم سر قرار هم نرفته بودن پس چه طور میتونست عاشق کسی بشه که به سختی چند روزه که میشناستش و فقط چند تا لمس ساده باهاش داشته . ولی این چیزی نبود که تحت کنترل جونگکوک باشه . عشق تهیونگ مثل گردابی بود که جونگکوک از لحظه ای که اون چشم های نافذ رو دیده بود درونش افتاده بود و راه فراری هم نداشت و اگر میخواست صادقانه اعتراف کنه حتی قصد فرار هم نداشت . چرا باید فرار میکرد اون پسر قطعا بهترین نیمه گمشده ای بود که هر کسی میتونست آرزوی داشتنش رو بکنه و جونگکوک خودش رو خیلی خوش شانس میدونست .

بالاخره برنامه رو بست و به پشتی صندلی تکیه داد . چشم هاش از حجم زیاد خیره شدن به صفحه نمایش میسوخت و فقط دلش می خواست بره خونه و دوش بگیره و بعد بخوابه . آرزو میکرد تهیونگ هم با اون ها زندگی میکرد ولی هنوز زود بود و جونگکوک نمیخواست اون پسر رو تحت فشار بذاره .

آهی کشید و سرش رو به صندلی تکیه داد و خیره به لامپ بالا سرش به تهیونگ فکر کرد . باید ازش میخواست برن سر قرار ؟ از اون جایی که رابطه شون پنهانی بود اصلا چنین کاری امکان پذیر بود ؟

غرق فکر بود که جیمین در زد وبلافاصله وارد شد .

_ کارت تموم شده ؟

_ آره ... کارم داشتی ؟

_ بیا بریم میخوام یه چیزی نشونت بدم ... راستی کاپشنت رو بپوش یکم سرده

_ چی ؟ مگه کجا میریم ؟

جیمین جوابش رو نداد و از اتاق بیرون رفت.

جونگکوک هم با کنجکاوی دنبالش رفت و بدون این که در رو قفل کنه یا حتی گوشی و وسایلش رو برداره پشت سر پسر قد کوتاه تر راه افتاد .

_ پشت بوم ؟ این موقع شب ؟

جیمین درحالی که لبخند میزد گفت :

_ صبر کن میفهمی ...

جونگکوک حالی که زیپ کاپشنش رو بالا میکشید از در پشت بوم رد شد و وقتی سرش رو بالا اورد فکش افتاد .

روبه روش زیباترین پسری که توی بیست و چند سال زندگیش دیده بود ایستاده بود درحالی که کت و شلوار خوش دوختی که کاملا فیت تنش بود پوشیده بود .
خداروشکر کرد که تهیونگ همیشه این طوری لباس نمیپوشه چون قطعا مردم این قدر نگاهش میکردن تا کوک از شدت حسادت منفجر بشه . اون لعنتی مثل یه مدل واقعی بود ... مثل یک خدای یونانی ... لعنتی ...

Soulmates Band ( taekook _ canon )Where stories live. Discover now