16

2.6K 528 212
                                    

_ تهیونگ ... بلند شو ... بلند شو لعنتی ...

تهیونگ توی تخت غلت زد و زیر لب چیز نامفهومی زمزمه کرد .

جونگکوک ایندفعه محکم تکونش داد .

_ بلند شو ... تا بقیه خوابن باید جیم بزنیم ... منیجر بیدار شه دیگه نمیذاره از جامون تکون بخوریم ...

تهیونگ با گیجی سرش رو از روی بالش بلند کرد .

_ بریم ... کجا بریم ؟

_ مگه نمی خواستی یکم با هم بگردیم ؟ ما تا فردا تو لس آنجلس هستیم چون نامجون هیونگ میخواد چند تا موزیسین رو ببینه ولی اگه ما دو تا بخواییم تنهایی با هم بریم بیرون نمیذارن ... پس بلند شو تا قبل این که بقیه بیدار شن بریم ...

تهیونگ بالاخره روی تخت نشست و از پنجره به بیرون نگاه کرد هوا هنوز یکم تاریک بود انگار که افتاب تازه طلوع کرده .

نالید و خودش رو توی تخت انداخت .

_ اخه الان کجا بازه ؟

جونگکوک دست به کمر بالای سرش ایستاد .

_ گفتم زود بزنیم بیرون نگفتم همه جا بازه ... بعدشم ... جایی که می خواییم بریم بیرون شهره یکم طول میکشه ... زودتر هم باید بریم که تو ترافیک اول صبح گیر نیوفتیم ...

به طرف چمدوناشون رفت و چند تیکه لباس برداشت و سمت تهیونگ پرت کرد . خودش کاملا لباس پوشیده بود .

تهیونگ در حالی که دست هاش رو بالا برده بود با تمام توانش خودش رو کش داد .

_ اااااخخخخ کمرم ... فکر همه جاشو کردی ها ... کجا میریم حالا ...

جونگکوک لبخند مرموزی زد .

_ سورپرایزه بیبی ...

******

تهیونگ حس دزد ها رو داشت . در حالی که هر دوشون لباس و ماسک مشکی پوشیده بودن داشتن پاورچین پاورچین از توی راهرو های هتل عبور میکردن .

رو به جونگکوک پچ پچ کرد ‌:

_ حالا چرا هر دو تامون سیاه پوشیدیم ؟

جونگکوک در حالی که سرک میکشید تا ببینه با کسی برخورد نداشته باشن زیر لب گفت :

_ می خواستم با هم ست باشیم .

قند ته دل تهیونگ اب شد .

_ حالا چرا سرتا پا سیاه ؟

_ چون تیپ سیاه دوست دارم ...

تهیونگ زیر لب خندید و دیگه بحث رو ادامه نداد .
وقتی به لابی هتل رسیدن هر دوشون ماسک هاشون رو یکم پایین کشیدن چون با اون تیپ بعید نبود نگهبان های دم در بهشون گیر بدن .

وقتی از هتل خارج شدن تهیونگ با شتاب ماسکش رو پایین اورد و خودش رو باد زد .

_ خیلی گرمه زیر این ماسکا ... چه جوری تحملشون میکنی ؟

Soulmates Band ( taekook _ canon )Where stories live. Discover now