7

3K 564 124
                                    

_ پس ... اونا زنگ زدن بهت و گفتن که می خوان کارآموزشون باشی ؟

تهیونگ که حرکت قطرات عرق روی ستون فقراتش رو حس میکرد سرش رو به حالت تائید تند تند تکون داد و سعی کرد لبخند بزنه ولی نتیجه اش بیشتر شبیه این شد که انگار داره لیمو ترش میخوره .

سوهو در حالی که یک دستش رو زیر چونه اش زده بود و سرش رو کج کرده بود با ناباوری گفت :

_ و قراره که تو از این به بعد توی خوابگاه کارآموزا زندگی کنی ؟

_ آره ... یعنی بله ...

تهیونگ دروغگوی خوبی نبود ... همون جور که برادر بزرگش احمق نبود . کاملا واضح بود که تهیونگ داره چیزی رو ازشون پنهان میکنه ولی چی ؟

آیرین که کنار همسرش نشسته بود با لبخند گفت :

_ چه نیازی هست بری خوابگاه ؟ میتونی خونه ی ما بمونی ... نزدیک کمپانی هم هست ...

تهیونگ شتابزده جواب داد :

_ نه نمیشه چون ... چون قانون کمپانیه ... برای این که ... برای این که ... راحت تر کارآموزا رو کنترل کنن همه باید برن خوابگاه ..
.
و آب دهنشو قورت داد و با چشمای پاپی شکل معصومش به برادرش خیره شد . سوهو لبخند زد :

_ باشه ولی ... به بابا گفتی ؟

تهیونگ از جا پرید و گوشیش رو از جیبش بیرون کشید :

_ راست میگی هیونگ ... یادم رفته بود ...

وقتی تهیونگ از روی مبل بلند شد و به اون سمت اتاق رفت تا به پدرش زنگ بزنه آیرین در گوش همسرش پچ پچ کرد :

_ یکم عجیب نیست ؟ نه از رفتارای این چند روزش که مثل برج زهرمار بود نه از الان که یه دفعه میاد میگه می خواد کارآموز بیگ هیت بشه ...

سوهو شانه بالا انداخت و جواب داد :

_ چی بگم ... هر چی هست یه ربطی به فن ساین اون روز داره ...

تهیونگ بعد از چند دقیقه به سمتشون برگشت و با خوشحالی گفت :

_ بابا هیچ مشکلی نداره هیونگ ... تازه خیلی هم خوشحال شد ... من برم یکم بخوابم خیلی خستم ...‌

آیرین با ناراحتی پرسید :

_ پس شام چی ؟

_ یه چیزی بیرون خوردم ... شب بخیر ...

و با حالت دو از پله ها بالا رفت و خودش رو توی تختش پرت کرد . گوشیش رو از جیبش دراورد و با دیدن عکس جونگکوک روی صفحه و یادآوری مکالمه اون روزشون دلش غنج رفت و با خوش حالی توی تخت غلت زد .

" چند ساعت قبل کمپانی بیگ هیت "

جونگکوک گوشی سیاه رنگی رو از جیبش بیرون آورد و به طرف تهیونگ گرفت .

Soulmates Band ( taekook _ canon )Where stories live. Discover now