Soulmates Band ( taekook _ canon )

6

این جور نبود که تهیونگ قبلا بنگ پی دی رو ندیده باشه ... حتی قبل از پیدا شدن نیمه اش که به طرز جادویی و رویایی کراش آیده آل فوق العاده اش بود هم عکس های رئیس کمپانی رو دیده بود . اما هیچ کدوم از عکس ها این حس ترسی که الان داشت رو بهش نمیداد .

به مرد قد کوتاه چاق نگاه کرد و سعی کرد کمتر وحشت زده به نظر بیاد . پی دی نیم پشت میز چوبی عظیمی نشسته بود و از دیوار شیشه ای پشت سرش برج های سر به فلک کشیده سئول مثل جواهر زیر نور نزدیک غروب خورشید می درخشیدن .

بر عکس تهیونگ جونگکوک و هوسوک خیلی راحت به نظر میومدن . تهیونگ مکالمه اش با جونگکوک قبل از وارد شدن به اتاق رو به یاد آورد :

" چیزی برای ترسیدن وجود نداره تهیونگ باید روزی رو که فهمیدن من و هوپی هیونگ دروغ گفتیم رو میدیدی ... یه لحظه فکر کردم الانه که سکته کنه ... یا از پنجره پرتمون کنه بیرون .... شانس آوردیم که خیلی دیر فهمیدن و دیگه نمیتونستن از گروه بیرون بندازنمون وگرنه کارمون تموم بود ... "

پی دی نیم چیزی رو داخل مانیتور کامپیوترش چک کرد و بعد به تهیونگ نگاه دقیقی انداخت :

_ پس اسمت کیم تهیونگ بود ... ما تازه متوجه شدیم که تو دو سال پیش توی مصاحبه ی کمپانی ما شرکت کردی ... درسته ؟

جونگکوک شوکه به سمت تهیونگ چرخید و با ذوق گفت :

_ واقعا ؟ تو ... تو می خواستی وارد کمپانی ما بشی ؟ خب چی شد ؟

تهیونگ شونه هاش رو بالا انداخت و درحالی که سعی میکرد زیر نگاه پر از تحسین جونگکوک ذوب نشه جواب داد :

_ رد شدم ... به اندازه کافی خوب نبودم ...

پی دی نیم لبخند عجیبی زد و گفت :

_ بی انصافی نکن ... من اطلاعاتت رو دیدم و باید بگم تحت تاثیر قرار گرفتم ... تنها دلیل رد شدنت سنت بود که بیشتر از هجده سال بود وگرنه تو بهترین داوطلب اون سال بودی ...

تهیونگ حس میکرد که گونه هاش آتیش گرفتن .

هوسوک با تعجب پرسید :

_ شما بهترین داوطلب اون سال رو رد کردین فقط به خاطر سنش ؟

_ اون چهار سال پیرتر از حداکثر سن مجاز بود ... این خیلی زیاده ... برای یه گروه تازه کار سن زیادیه ...

نفس عمیقی کشید و ادامه داد :

_ به هر حال شرایط الان فرق داره ... شاید هنوز برای گفتنش زود باشه .... ولی ما داریم برای وارد کردن تو به بی تی اس به عنوان عضو جدید فکر میکنیم ...

تهیونگ حس میکرد که اشتباه شنیده و واقعا نیاز داشت کسی بزنه توی گوشش تا مطمئن بشه که خواب نیست . زبونش از شدت تعجب و شوک بند اومده بود .