21

2.1K 453 169
                                    

تهیونگ تا اون زمان هیچ وقت از کسی که نتونه به درستی راه بره پرستاری نکرده بود و برای همین نمیدونست که سخت ترین بخشش دستشویی رفتنه !

و وقتی در اولین شب پرستاری کردنش از جونگکوک پسر جوون تر بعد از هزار بار سرخ و سفید شدن گفت که دستشویی داره فهمید که سخت تر از همه برای اون کسیه که ازش پرستاری میشه نه خود پرستار !

بعد از کلی فشار اوردن به کمرش و حمل بدن عضلانی جونگکوک تا توالت به پسر کمک کرد تا روی توالت بشینه و بعد کمر بیچاره اش رو ماساژ داد . چند دقیقه ای صبر کرد و وقتی دید اتفاقی نمیوفته گفت :

_ چرا دستشویی نمیکنی ؟

جونگکوک در حالی که از نگاه کردن به چشم های تهیونگ اجتناب میکرد گفت :

_ میشه ... میشه بری بیرون ؟

تهیونگ لبخند ملایمی زد . پسر کوچولوش خیلی خجالتی بود . آروم موهاش رو نوازش کرد :

_ باشه هر وقت ... اوم ... کارت تموم شد صدام بزن ...

جونگکوک در حالی که تکه ای از دستمال توالت رو توی مشتش میفشرد سر تکون داد . تهیونگ بیرون رفت و روی تخت دراز کشید . مشغول بازی کردن با گوشیش بود بعد از گذشتن چند دقیقه نگران شد و به طرف دستشویی رفت .

جونگکوک با کمک دست هاش به دیوار تکیه داده بود و لنگ لنگان سعی میکرد خودش به طرف در بیاد .

تهیونگ با دیدن اون صحنه فریاد زد :

_ چی کار میکنی ؟ می خوای پات بدتر بشه ؟ مگه نگفتم صدام کن ؟

جونگکوک که تا به حال تهیونگ رو این قدر عصبی نسبت به خودش ندیده بود با صدای لرزونی جواب داد :

_ من فقط می خواستم ... خودم میتونم ...

تهیونگ نفس پر سر و صدایی کشید و به طرف جونگکوک رفت و زیر بغلش رو گرفت و به طرف در کشید . پسر کوچیکتر مقاومت نکرد و با سری فروافتاده همراه تهیونگ بیرون رفت و روی تخت نشست .

تهیونگ که هنوز عصبی بود و می خواست به جونگکوک بتوپه با دیدن اشک های روی صورت نیمه اش بادش خالی شد و جلوش زانو زد . صورتش رو با دست هاش قاب گرفت و نالید :

_ بیبی ... گریه نکن ... متاسفم نباید سرت داد میزدم ...

جونگکوک سرش رو تکون داد و با صدای لرزانی جواب داد :

_ تقصیر خودمه ... خودم این بلا رو سر خودم اوردم حالا هم وبال گردن تو شدم ...

چشم های تهیونگ با شنیدن این حرف گشاد شد و سریع پسرش رو بغل کرد .

_ وبال گردن من ؟ چی میگی ؟ تو همه زندگی منی کوک فکر میکنی از این که کنارت باشم و کمکت کنم اذیت میشم ؟

گونه نرم پسر رو نوازش کرد و ادامه داد :

_ اون فقط یه اتفاق بود ... اتفاقی که برای هر کسی ممکنه بیوفته خودتو سرزنش نکن ... هم من هم هیونگ ها هم ارمی ها می دونیم که تو مقصر نیستی عزیزم ... اصلا میدونی چیه ؟ اگه یه بار دیگه بشنوم میگی مقصر خودتی و از این حرفا بزنی دعوات میکنم ...

Soulmates Band ( taekook _ canon )Where stories live. Discover now