Soulmates Band ( taekook _ canon )

15

لس آنجلس شلوغ ترین شهری بود که تهیونگ تا حالا توی زندگیش دیده بود . با کنجکاوی از شیشه های تیره ماشین به بیرون خیره شده بود و تابلوهای رنگارنگ چشمش رو میزد .

_ به نظرت وقت داریم که بریم یه کم بگردیم ؟

با امیدواری پرسید ولی وقتی جونگکوک جواب منفی داد لباش اویزون شد .

_ اصلا فکرشم نکن ته ... این قدر برنامه مون فشرده اس که وقت نفس کشیدن هم نداریم ... در ضمن بهمون اجازه نمیدن بیرون بریم ...

تهیونگ با ناامیدی اه کشید .

_ یعنی این همه راه اومدیم که حتی پامونو از هتل بیرون نذاریم ؟ خیلی نامردیه ...

_ میتونی خودت تنهایی بری ...

تهیونگ اخم کرد :

_ می خوام با تو برم تنهایی که کیف نمیده ...

جونگکوک با لطافت صورت تهیونگ رو نوازش کرد و با مهربونی گفت :

_ متاسفم بیبی ولی زندگی یه سلبریتی این شکلیه ... درسته از بیرون خیلی پر زرق و برقه ولی واقعیتش اینه که خیلی چیزایی که برای بقیه عادیه برات حسرت میشه ... اگه میبینی نمیتونی باهاش کنار بیایی قبل از این که دبیو کنی بگو ... نمی خوام به خاطر من تحت فشار باشی ...

تهیونگ دست جونگکوک رو از روی صورت برداشت و فشرد :

_ تنها چیزی که نمیتونم تحمل کنم دوری از توئه ... بهترین راه برای نزدیک موندن به تو اینه که عضوی از بنگتن باشم ... در ضمن ‌... من قراره عضوی از بنگتن بشم ... برای همچین چیز بزرگی حتی حاضرم از خیلی چیزای دیگه هم بزنم ...

و خم شد و بوسه آرومی روی لب جونگکوک گذاشت .

_ شما دو تا مرغ عشق میدونین ما هم تو این ماشین کوفتی نشستیم مگه نه ؟

_ اوه هاهاها ... یونگی هیونگ ببخشید ندیدمتون ...

یونگی که حتی صورتش رو هم به سمت اون ها برنگردونده بود گفت :

_ فقط سعی کن روی جونگکوک نپری ...

جیمین اروم مشتی به نیمه اش زد .

_ اذیتشون نکن یونگ ... دارن از خجالت آب میشن ...

جونگکوک  خنده معذبی کرد و تا رسیدن به هتل دیگه حرف نزد . چهره اش جوری بود که انگار خیلی عمیق داره فکر میکنه .

با رسیدن به هتل منیجر سجین که جلو کنار راننده نشسته بود پیاده شد و بعد از چند دقیقه طولانی با چند تا کارت برگشت و به هر کدومشون یکی داد .

تهیونگ شماره روی کارت خودش رو با جونگکوک مقایسه کرد و وقتی دید که متفاوتن احساس کرد توی شکمش مشت خورده . معلومه که اون رو با جونگکوک هم اتاق نمیکردن ... چه انتظاری داشت ؟ که همه جا اون رابطه ی پنهانی رو جار بزنن ؟