خب قبل از خوندن این پارت لازم دونستم یه توضیح کوچیک بدم
اول اینکه اتفاقات گذشته یکی یکی رو میشن و کم کم متوجه همه چیز میشین ولی این معنیش این نیست وقتی که هنوز حدود شیش هفت سال قبل از اتفاقات اصلی قرار داریم نسبت به کرکترا بد بین باشه... چانیول از اولش که هیولا نبود :|
حتما بینشون یه حسی هست که بعدا بهم نزدیک تر میشن.. قسمت قبل چون من از ساید بکهیون نوشتم خیلیاتون فکر کردین افکاری که داره درسته و چانیول همینقدر آشغاله و بیشعور بازی در میاره درحالیکه اگه اینقدر که فکرمیکنین تیره بود بکهیون از اولشم عاشقش نمیشد
چانیول فقط یکمی با بکهیون فرق داره و از طرفی هنوز عاشقش نیست پس طبیعیه رفتارش هم نسبت به بکهیون یکمی فرق داشته باشهدر مورد زمان حالم شما چون از ساید بکهیون داستان رو دنبال میکنین شبیه خودش مشکوک فکر میکنین..که حتما یه کاسه ای زیر نیم کاسه ی چان هست..
چیزیه که منم تا حدودی میخوام ولی نه واقعا در حدی که اینقدر متنفر باشین و هر لحظه منتظر باشین یه مرد چهل ساله ی بالغ و تا حدودی افسرده کارایی که قبلا کرده رو تکرار کنه..یه چیزی هست که میخوام بدونین... چانیول توی زمان حال مظلوم ترینه :) اینکه حتی نمیتونه اونقدر به بکهیون نزدیک بشه و حتی ازش میترسه.. اینکه زندگیش نابود شده و همه چیزش رو از دست داده... خط داستانی زودتر از این حرفا تموم میشه ولی احتمال اینکه عذاب وجدان آخر سر سکتش بده بالاست :))))
***
Flash back_ seoul
زبونش رو روی خامه ی سبز روی لباش کشید و با چشمای گرد به بکهیون نگاه کرد
_خودت واقعا اینارو میپزی؟
بکهیون با چشمایی که رسما قلب پرتاب میکردن سر تکون داد و کیونگسو لبخند پهنی زد
_خیلی خوشمزن
_باید تو مرحله ی آموزش می خوردیشون
چانیول همونطور همونطور که ادای عق زدن در میاورد گفت و خودش رو یکم جمع کرد تا از مشتای آروم بکهیون فرار کنه
_به عمرم ادم به نفهمی تو ندیدم..جای تشکرته از این بچه؟
کیونگسو با لحن حرصی ای پرسید و چانیول دستش رو دور شونه های لاغر بکهیون انداخت
_قراره به بهترین شکل ازش تشکر کنم..
_به نفعته کاراش رو جبران کنی
کیونگسو که روبروشون طرف دیگه ی میز روی سرامیکا نشسته بود غرید و به مبل پشت سرش تکیه زد
_جبرانه چی؟ جبران نمیخواد
بکهیون با لبخند خجالت زده ای گفت و چانیول خندید
YOU ARE READING
My baby shot me down
Fanfiction🍁نام فیک: My baby shot me down 🍁کاپل: چانبک 🍁ژانر: رمنس، انگست، روزمره 🍁محدودیت سنی: +۱۸ همه ی زخم ها یک روزی خوب میشوند بعضی ها زودتر، بی درد تر ، بی هیچ ردی از بین میروند.. یک روز صبح که لباس میپوشی متوجه میشوی اثری از آن نیست. بعضی زخم ها...