Flash back_ Seoul
_میای یا نه؟!
_همین امروز رو فقط بیکارم موبین میخوام بمونم خونه
_یااا مگه تو خونه چیه؟ من میخواستم امروز به دوستام معرفیت کنم
صدای غرغر موبین رو از پشت خط می شنید و فقط منتظر بود تا بالاخره تسلیم شه و باور کنه قرار نیست قبول کنه... میخواست این یه روز رو پیش بکهیون بمونه..
_باشه برای یه وقت دیگه
_لعنت بهت اونا که بیکار نیستن بهت که گفتم مدلای..
_اره گفتی مدلن...ولی نمیتونم بیام واقعا
کلافه حرفش رو قطع کرد و با شنیدن صدای بسته شدن در حموم سرش رو به طرف در اتاق خواب چرخوند
_بجهنم...حیف اونهمه خواهشی که بخاطر تو کردم..
_جبران میکنم
_گمشو بابا..
موبین با حرص داد زد و بالاخره قطع کرد.. دست چانیول هم با لبخند محوی پایین اومد و از روی مبل بلند شد تا به طرف اتاق بره...
_اماده شو زودتر که بریم...
همونطور که در نیمه باز اتاق رو هل میداد گفت ولی با دیدن بکهیونی که برهنه و دمر فقط با یه باکسر مشکی روی تخت افتاده بود چشمهاش گرد شدن..
تن و موهاش هنوز خیس بودن و اون نمیتونست باورکنه حتی حمومم نتونسته خواب رو از سرش بپرونه..._تو که باز خوابیدی! فرستادمت دوش بگیری سرحال شی
_پنج دقیقه فقط...
بکهیون بی حال نالید و صورتش رو به پتوی نرمشون مالید...
چانیول هم پشت سرش درحالیکه سعی میکرد رونای سفید و باسن برجسته پسر روبروش رو که اولین بار بود که اینطوری جلوش ظاهر شده بودن نادیده بگیره با حرص جلو رفت و روی تخت نشست_من نموندم خونه که خوابیدن تورو تماشا کنما!
وقتی جوابی از بکهیون نگرفت غرید
_هنوزم دیر نشده میتونم با دوستام برم بیرون
همین یه جمله کافی بود تا سر بکهیون از پتو فاصله بگیره و چشمای سرخش زیر چتری های خیسش باز بشن
_خستممم...
بیحال لب زد و دوباره سرش پایین افتاد
_بکهیون!
_چند دقیقه فقط!
اینبار چانیول با حرص کف دستش رو به رون تپلش کوبید و باعث شد بکهیون جیغی بکشه و از طرف دیگه تخت پایین بیوفته
_چه غلطی میکنی؟
تقریبا داد زد و چانیول با خنده خم شد تا اون رو که پایین تخت نشسته و به رد سرخ دست چان روی رونش نگاه میکرد ببینه
YOU ARE READING
My baby shot me down
Fanfiction🍁نام فیک: My baby shot me down 🍁کاپل: چانبک 🍁ژانر: رمنس، انگست، روزمره 🍁محدودیت سنی: +۱۸ همه ی زخم ها یک روزی خوب میشوند بعضی ها زودتر، بی درد تر ، بی هیچ ردی از بین میروند.. یک روز صبح که لباس میپوشی متوجه میشوی اثری از آن نیست. بعضی زخم ها...