VOTE 🌟
&
COMMENT IF YOU WANT ✍
※※※※※※※※※※※※※※
لویی چندتا از جعبه ها رو جا به جا کرد و دستاشو بهم کشید
:متاسفم پسرا
نایل خندید و جلوی ماریا ایستاد
:بخاطر یه چایی و کیک کل انبارو تمیز کردیم
لویی خندید و سرشو تکون داد
:خیلی خب ماریا ما باید بریم امیدوارم بازم همو ببینیم
ماریا با دستاش صورت لویی رو گرفت و با لبخند بهش نگاه کرد
:من همیشه اینجام هر وقت دوست داشتین بیاین اینجا به نوه هام سپردم , دیگه شمارو میشناسن
لویی سرشو تکون داد و بعد خداحافظی سمت خونه برگشتن والبته که اینبار نیازی نبود خودشونو خسته کنن , سرخیو نوه ی ماریا اونارو تا خونه رسوند و برای شام هم غذای محلی که ماریا درست کرده بود و با خودشون بردن
بعد دوش گرفتن لویی روی تختش دراز کشید و نایل با شلوارک گشادش دوید رو تخت لویی و خودشو زیر پتو جا کرد
:میشه امشب اینجا بخوابم ?
لویی کمی جا براش باز کرد و به گوشیش نگاه کرد
:این و هری فرستاده , نمیدونم چی بنویسم
:اووم فردا وقت داری ? گفتی دو شیفت کار میکنی
:نوشته برای نهار
:خب بنویس برای نهار میتونم ببینمت بعدم بپرس ببین میاد دنبالت یا باید جایی بری اگه نمیاد دنبالت بهش بگو که وقت نهارت کمه
لویی سرشو تکون داد و شروع کرد به تایپ کردن
نایل چشماشو بست و سرشو کنار لویی روی بالشت گذاشت:میاد دنبالم , بهش گفتم رستوران رو به روی محل کارم نهار بخوریم اینطوری وقت نهارم و تو راه تلف نمیکنم
نایل با چشمای بسته سرشو تکون داد
:سعی کن کسی نبینتت
:چرا ?
:به هری بگو بره تو رستوران منتظرت باشه تا میری اونجا , اگه همکارات ببیننت بهت حسادت میکنن و اصلا عواقب خوبی نداره
YOU ARE READING
Rich in luv
Fanfiction❌COMPLETE❌ #larrystylinson Harry top ژانر : معمایی _دام Do you love me ? And im not sure , what can i say?