VOTE 🌟
&
COMMENT IF YOU WANT ✍
※※※※※※※※※※※※※※
با بیرون اومدن اسقف از اتاق لویی از جاش بلند شد و سمتش رفت
:حالش چطوره ?
:دارن استراحت میکنن
:چطور تونستین همچین سهل انگاری بکنین ? وان پر خون بود بعد شماها همینطور بیخیال داشتین میرفتین و میومدین ?
:اون خون نبود , اون یه ماده برای ضد عفونی زخم هاشو بود , اما انگار زخم ها باز شده بودن و ایشون فشارشونو از دست دادن , اما... من معذرت میخوام
:برو کنار میخوام برم تو
:اما ...ایشون گفتن نذارم برین داخل
:چی?
:متاسفم اما ایشون دستور دادن ...
لویی اسقفی که دستاشو رو هم گذاشته بود و با گردنی خم شده جلوش بود و رد کرد و دستگیره و کشید و محکم درو باز کرد طوری که به دیوار کوبیده شد و هری سرشو بالا گرفت و با دیدن لویی نگاهی به اسقفی که نمیدونست چیکار کنه کرد
:درو ببند
اسقف درو بست و لویی حالا درست حلوی هری دستاشو به سینه اش گرفت و خواست حرفی بزنه که هری زودتر به حرف اومد
:نه
:چی?
:من طلاقت نمیدم لویی
:برای همین نمیخواستی منو ببینی?
هری چیزی نگفت و به بالشت هایی که پشتش بود تکیه داد
پلکاشو بست و دستاشو روی شکمش بهم قفل کردلویی آهی کشید و سمت تخت هری رفت نگاهی بهش انداخت
واقعا هری عاشقش شده بود ? بخاطر علاقه اش این کار هارو کرد ?یا
:اینم یه بازی جدیده ? چیزی هست که مخفیش کردی ? چون نمیفهمم چرا اینهنه شکنجه رو تحمل کردی و الانم اینجوری افتادی روی تخت ... چی تو سرته که ارزش اینهمه بدبختی رو داشت
چشماشو باز کرد و خیره تو چشمای لویی کمی مکث کرد
:میدونم لایق بدتر از این حرفا هستم اما هیچ دلیلی جز دوست داشتنت باعث نشده این کارهارو بکنم
:چرا من ?
:تو نمیتونی انتخاب کنی به کی علاقمند میشی لویی ... نمیتونی کنترلش کنی
نمیدونست چی بگه , این خیلی مزخرف بود که نمیتونست از دست هری عصبانی باشه , حتی نمیتونست دعوا راه بندازه هیچ انگیزه ای تو وجودش شعله ور نمیشد تا چیزی رو بشکنه , یا حتی هری رو بزنه ...
YOU ARE READING
Rich in luv
Fanfiction❌COMPLETE❌ #larrystylinson Harry top ژانر : معمایی _دام Do you love me ? And im not sure , what can i say?