"...فکر کنم...عاشقش شدم!"
"...تمامش یه نقشهی از پیش تعیین شده بود و تو فقط یه راه برای عملی شدنش جور کردی"
جنو، پسر خوش اخلاق و مهربونی که طی یه شرط بندی باید ظرف 34 روز هوانگ رنجونه ساکت و مرموز رو جذب خودش کنه و در این بین با جنبه های دیگه ای از...
این پارت قرار بود زودتر آپ بشه اما من کلا از ذهنم رفته بود...فکر می کردم آپش کردم...به هرحال دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنِ نه؟^~^
بیست سال پیش...۲۳ آپریل یه روز بهاریِ دل انگیز بود...مثل تمام روز های بهار پر از حس زندگی...
اما اون روز یه فرق دیگه با تمام ۲۳ آپریل ها داشت... خورشید درخشان تر از همیشه بود و حتی با اینکه روز بود هلال ماه توی آسمون کاملا واضح بود و چشم هر بیننده ای رو مجذوب خودش می کرد... همه جا بوی شکوفه های گیلاس و پرتقال رو می داد و این در حالی بود که یک ماه از بهار سپری شده بود
اگه بخوایم اون روز رو در یک کلمه توصیف کنیم رویایی بود🍀
هیچ کس به طور دقیق نمی دونه دقیقا اون روز چرا اینقدر خاص بود اما شایعاتی هست که میگن اون به خاطر تولد یه پسر کیوت بوده...
بعد ها بعضی ها گفتن اون فرزند ماهه چون چشمای خندونش بی شباهت به هلال ماه نبودن و اون هر جا که می رفت مثل ماه می درخشید و همه رو شیدای خودش می کرد...
بله بیست سال پیش چنین روزی لی جنوی دوست داشتنی ما به دنیا اومد تا تبدیل به امیدی برای زندگیه ما بشه...تبدیل به پسری که کلی حس خوب به اطرافیانش منتقل میکنه
سال ها پیش اون یه پاپیِ کوچولو و چلوندنی بود که هدف دلبری کردن از تمام آدم ها رو در همون سن کم آغاز کرده بود:
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.