چینجا!؟ مگه یه آدم میتونه اینقدر بی تفاوت و سنگ دل باشه؟ این حق من نیست! یا نکنه این یه جور تنبیهه؟ کارما؟ خدای من!
این جونگکوک بود که روبه روی من نشسته بود و رو به مادرم لبخند میزد
انگار نه انگار که من اینجام!
اگر میدونستم که اون هم میاد محال بود بیام حتما شیفتمو با یکی از دکترا عوض میکردم یا یه بهانه ای برای نبودنم توی این جمع دوست داشتنی پیدا میکردم بخصوص توی جمعی که جونگکوک فقط مادرم رو تحویل میگرفت حتی یک بار هم سمت من نیم نگاهی ننداخته بود انگار من نامرئیم! و پدرش که بنظر حسابی عصبانی میومد و من نگران بودم ته این مهمونی قراره به کجا ببرسه!
اما این انصاف نیست! من مثل احمقا نمیتونم ازش چشم بردارم بخصوص حالا که موهاش رو کوتاه کرده مطمعنم متوجه شده! شاید بازم داره بازی میکنه!
لعنتی من فرصت نداشتم اونقدری بشناسمش که بفهمم کی بازی میکنه و کی رفتارش واقعیه!
___
کوتاه بود اما سعی میکنم حتی کوتاه اما آپدیت کنم
دوستتون دارم💜
YOU ARE READING
Unwanted love
Fanfictionجیمین یه دکتر موفق کاملا استریته (خودش اینجوری میگه) و از گی ها بدش میاد و عاشق دوست دخترشه! کوکی برادر جدید جیمین! یه خواننده گی موفق و خیلی تخس که میاد میشه بلای جون جیمین و تمام برنامه هاش رو بهم میریزه :) (این فیک دیگه توی تو پیج اینستا آپ نمیش...